سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

تصویرکهنه

ثبت شده درتاریخ یکشنبه 25فروردین1392 به شماره سریال 233943 درسایت شعرنو

سایتهای : دلنوشتنی – شعرناب – شعر2

چویک تصویرکهنه کنج دیوارم

که ازماندن دراین بیغوله بیزارم

نگاهم موج بی ساحل ، پریشانی

به مویی من گلاویزم ، سرِدارم

دگرطاقت ندارم ،این چنین باشم

که حیرانم ازاین احوال وُ بیمارم

دودیده خیره مانده  راه طولانی

چه خسته گشته این چشمان بیدارم

نه عکس شادوخندان داخل قابم

چوگچ ، چسبیده بر دیوارِآوارم

چنان فرسوده گشته جامه ی تنگم

لباس کهنه یِ احزان به بردارم

بریده عشق بی حاصل دوپایم را

 میانِ ماندن وُ رفتن گرفتارم

s@rv

سکوتش شکست

بازهم غمها

به دامانش وصله شد!!!

**

http://shereno.com/5531/27528/233943.html

دلم ازخودم گرفته

ثبت شده درتاریخ جمعه16فروردین 1392به شماره سریال232265درسایت شعرنو

سایتهای : دلنوشتنی – شعر2 - شعرناب

چه مه ای گرفته امشب که دلم زغم رمیده

بجزاز سیاهی شب سحری بخود ندیده

بنشسته ام به کنجی به امید روزروشن

زسکوت شب گریزم اگرم رسد سپیده

 

اززبان تلخ وُزهری شده، طعنه ها شنیدم

 نفسی دگرنمانده که چه رنجشی کشیدم

همه شعله های سرکش زده برفکروخیالم

خسته ام ازاین دورنگی وُزغصه هاخمیدم

 

دلم ازخودم گرفته که چگونه زاده گشتم ؟

به غلط دراین کرانه دل عاشقانه بستم

بروم به آن دیاری که درش قفس نباشد

که میان قوم وحشی چواسیربسته هستم

 

چه کنم کسی نداند همه مست وُپرغرورند

ضربه اززمانه خوردندوُولی همیشه کورند

چه بگویم ؟ که پشیمانی نادان رسد ازراه

چونکه غافل شده اندازخودوبی فکروشعورند

s@rv

آنقدرمیخندم...

اشکم سرازیرمیشود

دردم فزون!

تا کجا باید برقصم....؟!

ثبت شده درتاریخ پنجشنبه 8 فروردین 1392 به شماره سریال230814درسایت شعر نو

سایتهای : دلنوشتی – شعر 2 – شعر ناب – فیس بوک

بسه دنیا دیگه ناسازی نکن

این همه بادل من بازی نکن

آخه بارقص توهم راضی شدم

بیش ازاین عشوه وطنازی نکن

بسه دنیا دیگه ویرونِ دلم

غم نشسته توی زندونِ دلم

همیشه غلغله بازی میکنی

توشدی دشمن درمون دلم

منی که اسیرودلبسته شدم

دست تومرغکی پربسته شدم

تاکجابایدبرقصم...توبگو؟!

دیگه ازسازتوهم خسته شدم

بسه دنیانمیخوام خواری کنم

شب وروزتوکوچه هازاری کنم

برای درمونِ دردعاشقی

باتوهم رقصای تکراری کنم

بسه دنیادیگه بسه به خدا

آخه ازحنجره ام رفته صدا

قلب عاشق که بهاری نداره

فصل رقصیدن من گشته جدا

s@rv

دلتنگی هایم

شیار زدم

بازهم شانه شکست

http://shereno.com/5531/27528/230814.html

http://sherenab.com/Pages-View-10652.html

طلوع تازه

ثبت شده درتاریخ پنجشنبه17اسفند1391به شماره سریال227374 درسایت شعر نو

سایتهای : شعر ناب - شعریک

بیابشکن ، قاب پنجره

شاید سکوت شب فراری شد

که چون بختک ، روی روزخوابیده

وبغض کهنه ی زخمی

که روئیده درون دخمه ای تاریک

رهاگرددازافکار بی سامان

میترسم میان لایه های پیچ درپیچ پریشانی

دوباره ته نشین گردیم

بیاازچادرشب زودبگریزیم

تادلواپسی هارا بدست بادبسپاریم

ودورازاین هیاهوهای بی معنا

دوباره شوق پروازی به سرگیریم

اگرچه سنگ رابستند وسگ آزادمیگردد

ولی بایدعادتهای ترسیدن

ازاین واق واقِ بی بنیادرا، بیرون کنیم ازسر

تادرباغ آزادی ، گام تازه برداریم

طلوع تازه ای را رنگ بگشاییم

s@rv

رقص خوش زمانه

ثبت شده درتاریخ شنبه 5 اسفند1391به شماره سریال225025 درسایت شعر نو

سایتهای : شعرناب –شعر یک -پارسیسا-فیس بوک

الهام ازشعرزیبای (شعله زبانه میکشد ... ) بانوی بزرگواراستاد فاطمه لشکری عزیز (راجیل کرمانی )

**

باردگر سکوت شب ،  مرا نشانه میکند

بسان دل شکسته ای ،  اسیر خانه میکند

اشکِ به دیده خفته را، بروی گونه های من

قطره به قطره میچکد گریه روانه میکند

خسته شدم ازاین فراق رفته زمن دگرفراغ

هیزم گُرگرفته ام ،  فقط زبانه میکند

بغضِ نشسته برگلو ، بریده تاروپودمن

ناله ی جانسوزمرا، به دل کمانه میکند

این قلم شکسته نوک ، بوم سیاه دفترش

برای خوش رقصی خود، مرابهانه میکند

شعروشعورواژه هاکلاف ریشه ریشه شد

صدای ضجه های غم ازآن زبانه میکند

عاقبت پیری من ، درد وبلا وناله شد

رقص خوش وعذاب جان فقط زمانه میکند

بس کن ازاین جوروجفا، ای فلک ستیزه جوی

آتش غصه های من ، شعله خزانه میکند

s@rv

http://shereno.com/5531/27528/225025.html 

بانولشکری ، استادومدرس زبان ادبیات فارسی ، اهل شعروعرفان ونویسنده داستان ومطالب عرفانی ، ازفعالیت های این بانوی بزرگوارنظم ومعانی کتاب شریف نهج البلاغه که 6 سال درحال انجام بوده والبته کارایشان دراین زمینه با کارهای گذشته تفاوت فاحش دارد

********

کامنت استادلشکری درشعرنوبراین سروده ی ناچیز

سلام استادبزرگواروارزشمندجناب لقمانی

شعرتان انقدرحس وعاطفه قوی وزنده داشت که به یک بار خواندن اکتفا نکردم بلکه چندین بار خواندم .خوشحالم که این شعر زیبا الهام ازشعر من است وسعادتمندم ازاینکه قابل دانستیدودست نوشته ی ناقص مرادرخورتوجه والهام انگاشتید.

هزارساله باشیدوقلم سبزتان هماره مانا ونویسا بزرگوار

صدها سبدگل تقدیم شما ، وفی البداهه

عشق ، مرا زهای وهوفکنده است وبی گمان

مرابه شهرآرزوبازروانه میکند

فاطمه لشکری (راجیل کرمانی )

تاسحردرسجده بنشینم ؟!

ثبت شده درتاریخ یکشنبه22بهمن1391به شماره سریال222496 درسایت شعرنو

سایتهای : شعریک – شعرناب – فیس بوک

همچوبارانی شدم همراه سیلابی روانم

میچکد دردی گران ازلا به لای استخوانم

شعله ی شمعی درونِ محفلِ رندانه گشتم

تا بسوزاند دراین جمعِ حریفان جسم وجانم

درمیان بی کسی ها سایه هم با من نسازد

چون نمی خواهد دراین غمها بماند هم زبانم

پشت هم تاریکی وُتنهاییِ شبهای پروهم

دربهارعاشقانه این چنین خشک وُخزانم

غصه ی نامردمی ها تاروُپودم را شکسته

نی که ازشوریده گی های زمانه ناتوانم

خنده ها زخمی شده آهنگ شادی رفت ازلب

لاف آزادی زدم ، اکنون بسوزد آشیانم

درجوارمن هزاران دشمنِ نادان نشسته

ناتوان گشتم ستیزم ، چون ندارد زه کمانم

تاسحردرسجده بنشینم شودحاجت روایم؟!

من که میدانم ندارد یک ستاره آسمانم ؟!

s@rv

**

یک زائو !

برای تولد هزارقلودرد ؟

چگونه؟!!!!!

مسافربوسه هایم نم کشیده !

ثبت شده درتاریخ دوشنبه16 بهمن 1391 به شماره سریال 221329 درسایت شعر نو

سایتهای : شعرناب – شعر1 –سیمین ساق

مسافرکوله بارت راببندچون وقت رفتن شد

صدای گامهای تو

مراتا انتهای بی کسی همراه میسازد

سرودکوچ تنهائی برایم شکل میگیرد

وآذین میکنم ویرانیِ دل رابااندوه

مسافربوسه هایم نم کشیده !

زیرِسیلابِ دوچشمانم

وهرلحظه روی گونه هایم چنگ اندازد

دلم ازباوررفتن گرفته !

وداع چون، قصه ای تلخ است !

ندانستم که هرآغاز، پایانی دگردارد!

چگونه باقلم درشعربی روحم دوباره غصه افزایم ؟

مسافرعطر گیسویت

جاخوش کرده درآغوش بی تابم !

وهرلحظه بیادتومرابی خودکندازخود

مسافروقت رفتن شد ولی غارت مکن دل را

که بی دل درستیزم با سکوت تلخ تنهایی

اما می نشینم باطنین گنگ بربام سیاه خود

 انتظارم درخیالِ خود، برگردی

یکباردگرگرمی دهی آغوش عریانم

s@rv

*******

امشب ویاردارم

غمهایم

نه ماهه شدند!

بگوتاکی نشینم...!؟

ثبت شده درتاریخ یکشنبه 17دی1391به شماره سریال215776درسایت شعر نو

وساینهای :شعر1 – شعرناب – سیمین ساق – ناب سرایان - فیس بوک

لخته لخته بغض میبارد

میان لحظه های غرقه دراندوه تب دارم

درون کلبه ای عریان بجای گرمی دستان پرمهرت

چگونه تن کُنم این رختِ تنهائی که بردوشم گلاویزاست

گهی ازپنجره چشمان من طی میکند این راه طولانی

خیالم لحظه لحظه میخزدبرگامهای خسته ازراهت

بغیرازشاخه های خشک دگرچیزی نمیبیند

که بابادخزان هرگوشه ای پرتاب میگردد

وبارانی که میباردغبارتشنگی ، برسینه ی سردش

 بسوی بستردردم دوباره بازمیگردم !

نگاهم خیره برتصویرخندانت

درون قاب دیواری

صدای قهقه ات درخانه میپیچد

لبانم نوشخندی میزند یادآوررویای گمگشته

وغم ازدیده گانم پاک میسازد

ولی افسوس !

سراسیمه هرسوروکنم ، تنهای تکراری

دوباره خط خطی کردم ،این بوم سیاه خود!

چوخواندی نامه ی شورم !! سفرکوتاه کن

چون انتظارم خسته گردیده !

بگوتاکی نشینم کنج این در، بانگاهم راه پیمایم !؟

 برگردی وقربانی کنم جان را

که ازدردوبلا محفوظ گردی تو؟!

s@rv

تقدیم به دودخترعزیزم درخارج ازکشور که سالهاست آنها را ندیدم

http://shereno.com/5531/24520/215776.html

برای حامد (تقدیمی)

تقدیم به استادبزرگوارم دکتر حامد زرین قلمی عزیز

ویاران گرامی ام استادالبرزواستادرحیق گرانقدر

ثبت شده درفیس بوک 24/10/91

**

دلم تنگه ، هوای دیدن روی توحامد

ندارم من نشانی ازسرکوی توحامد

اگرچه عاقبت هم گم شوم درکوره راهم

بدون پرچگونه پرکشم سوی توحامد ؟

خوش ازآن لحظه باهم درمیان باغ البرز

لمیدم من کنارپا وُزانوی توحامد

چراازحال ماهم بی خبر گشتی توحامد ؟

که حیران گشته ام! فکرکجاهستی توحامد

رضا وُ احمدازحال دلِ من کی بدانند !!

بگوبراین دل زارم کشنددستی توحامد

شب وروزم شده میخانه ها،آواره بودن

نمیدانی غم وغصه دراین مستی توحامد

دگردنیای بی معنا کبابم کرده حامد !

می ومیخونه ومستی خرابم کرده حامد

زدوری شمایاران چنان افسرده حالم

طبیب دردِ من دیگر جوابم کرده حامد

کجا زاید شبی دیگردرآن باغ مصفا ؟

کویری گشته احوالم سرابم کرده حامد

s@rv

تقدیمی ازاستادگرانقدردکترحامدزرین قلمی

تقدیمی بسیار زیباوارزشمنداستادگرانقدرم جناب دکترحامد زرین قلمی عزیزدرفیس بوک به شاگردشان

برای دوست عزیزم هنرمندگرانقدراستادکریم لقمانی سروستانی

می کنددردل غمت بیداد، بیداد ای کریم

بی وفائی تا به کی؟ای داد، ای دادای کریم

خودنمی دانم کجادل راربودی ازبرم

یاکجاگشتی مراصیاد، صیادای کریم

خوب می دانم کزآن موی سپیدت داده ای

زلف صدابروکمان برباد، بربادای کریم

شورشیرینت به سرآخرمرادیوانه کرد

عاقبت گشتم چنان فرهاد، فرهادای کریم

بلبل ازدستم دگرجانش به لب آمدکه من

می زنم ازدست توفریاد ، فریاد ای کریم

دلبری دیگرنمانده جمله رادل برده ای

وه که هستی دلبری استاد، استادای کریم

کی بیایی وُمراازبند غم فارغ کنی

کی نمایی دوست رادلشاد ، دلشادای کریم

نوعروسان چمن درانتظارِ مقدمت

تابیایدمرکب ِ داماد ، دامادای کریم

باغ البرزوُ لطافتهای یاران یادباد

مهرشان هرگز نرفت ازیاد ،ازیادای کریم

من خزانم ، لیک امیدبهاران زنده است

تاتوداری سبزی شمشاد، شمشاد ای کریم

حامدازیادعزیزان دلخوش است اما دگر

رونق ازبازار اوافتاد ، افتاد ای کریم

(شاعر : استادحامد زرین قلمی )

جبین ماه : تقدیمی استادم جناب داریوش خطیر عزیز به ایتجانب

ثبت شده درتاریخ جمعه 15 دی1391به شماره سریال215393درسایت شعرنو

شاعر:تقدیمی استادارجمندم جناب داریوش خطیربه بنده که شاگردان را با استاداشتباهی گرفتند

**

زیباترین طلوع وقتی است

که چشمانت

چشم چشمه رابه می رساند

واشکت

رنگین کمان را به افق

غمگین ترین غروب وقتی است

که دل ماه را نمی بینی

برکف صدف

وخواهش دست هارا

به هنگام فوران التماس

دست هایم رادردستانت خواهم کاشت

برای رسیدن به نی زارهای سکوت

آنجا که که می توان فریادسردهیم

گفته بودم خوب ترینی

اما ، ازخوب ترین گذشته ای

که خودجانی

وقتی سنگفرش ها ، نامت را زمزمه می کنند

وخون هایی که رنگین کمان رازمزمه می کنند

چشمانت

دریاهایی آکنده ازستاره اند

لبانت شهدحوریان صنم به دست

وگیسوانت

برای دل بریدن فرشته گان بس است

وقتی میان گردبادمیرقصی

کوه هادستهای نیازند

برای خواهش بردرگاه ماهت

وگل ها

ترانه یی برای به رویا رفتن

حیران شده ایم

میان منظومه های جوانی

و ، سرگردان

میان گل های قالی

وبن بست های ابدی

نه ، هرگز بی توتمام نمی کنم فردارا

باید ، به خوابهای بی تکرار برسم

وباشکستن بی رنگی

با چشمهایت

ودستهایت

که ، دشتی پرازواحه های بی تاب عشق اند

برسیم

به نفس عطش

شایدباورکنی

دوست داشتن

به سادگی

دیدن ماه است درچشمه

**

برای استادیگانه جناب لقمانی ومهربی دریغ شان که ماه است برشناسنامه واژه

(داریوش خطیر)

http://shereno.com/22502/24926/215393.html

 

میشِکنم شیشه ی غم

ثبت شده درتاریخ یکشنبه10دی1391به شماره سریال214481درسایت شعر نو

سایتهای :شعر1 – شعرناب – فیس بوک

امشب دارم زخمِ دلُم ،ازهمه پنهون میکنم

ابرچشای خسته روُ، روسینه بارون میکنم

امشب غم وناله چرا، مهمون این خونه شده

غم داره آوازمیخونه، دیده روگریون میکنم

امشب میخوام تنها باشم، تابشینم کنارخود

باکسی حرفی نزنم ، خنده را زندون میکنم

امشب می وُمیخونه هابسته شده به روی من

زیرچراغ کورشب ، دردم وُ درمون میکنم

بوئی زعشق وعاشقی دیگه نمونده تودلم

این دلِ دیونه ی خود ، له زیرسندون میکنم

امشب میخوام فرارکنم، جائی که تنهائی باشه

گرچه میدونم غصه روُسربه گریبون میکنم

مُردم ازاین دربه دری ،عشقی نشد نصیب من

میشِکنَم شیشه ی غم، قصه روپایون میکنم

s@rv

این ترانه  را پس ازخواندن مقاله ی ارزشمنداستاد،سرکار خانم فاطمه لشکری( راجیل کرمانی ) عزیز به تصویر کشیدم وتقدیم میکنم به این بزرگواردرسایت شعرنو

زنی آرام داردغصه میخواند...!!!


ثبت شده درتاریخ یکشنبه 19آذر1391به شماره سریال210539 درسایت شعرنو

سایتهای:شعر1 – شعرناب –فیس بوک

چه با تلخی سرودآوای غمگینش

دگردرمن بهاری نیست !!!

فقط طوفان وسیلاب خزان مانده !

که جاری گشته ام درکوچه های پرگلِ آلودش

بفکرروزگارکودکی هستم

که قطره قطره میچکیدسرمای جانسوزش

حتی ، هیزمهای خشکیده

سرِناسازگاری داشت ، نمی سوزیددرآتش !

دلم میسوخت ازسردی ، ندانستم

که پایانی نخواهدداشت پائیزم

درون معبدِ کم سن وسال خود

همیشه زاربودم روی پاهائی که میلرزیدازسرما!

نمیدانم اجاقم کوربود؟!

یا زمانه ، برایم خوشه چینی کرد؟!

شعله های مرده درفانوس بی نورش

که باهرباد پت پت کردوافتادازدرخشیدن !

شدم امروز چراغ آویزهرعیشی وُخود دردم !

چون کولی ، همیشه خانه بردوشم

فرسودم میان باغ بی حاصل

بکن این قصه ی زخمی ، خوراک شعرفردایت

زنی آرام داردغصه میخواند...!!!

تاگلهای رویائی ، براندیشه ات ریزند

اما من ، همچنان توپی میان سیل ویرانگر

با طنین سکته ی بختم

درونِ کوچه های نانجیبِ تلخ میغلتم...!

s@rv

امشب هوای مستی ومیخانه دارم

چون فاسقِ گمگشته ای دراین دیارم

راهم طویل وخسته گشته پادراین راه

دیگر چه دارم غیرازاینکه خون ببارم

http://shereno.com/5531/24520/210539.html

شدم اسیر واژه ها!

ثبت شده درتاریخ دوشنبه6آذر1391به شمارسریال208157درسایت شعرنو

سایتهای : شعر ناب – ناب سرا -فیس بوک – سیمین ساق

چرانظاره میکنی به لحظه های زارمن

مخند دگرکه این شده تمام کاروبارمن

فتاده قلعه وحصاربدست خصم وُمانده ام

پیاده تا کجاروم نباشد این قرارِ من

برای بخت پوچ خودبه تاس وتخته روکنم؟

تمام خانه بسته اند بریده روزگارمن

دوشاه ، دوبی بیِ یتیم اسیردست من شده

که آسِ پیک وُخشت اوشکسته این تغارمن

به پای قاپ نانجیب لگدزدم به بخت خود

دواسب ویک خرِدگر، دوباره گشته یارمن

سراب آسمان ببین ؟ نه زایشی نه بارشی

که خشک وبی ثمرشده همیشه چشمه سارمن

برای شعرویک غزل شدم اسیرواژه ها!

بکن دوباره مرهمم ، بمان دگر کنارمن

نشان خودعوض مکن! همیشه ناظرِتوام!

مگرکه باورت شده؟ ندیده چشم تارمن؟!

چوجمعی وچوجم شوی همیشه با نشانه ای

حدیث نظمِ نقد تو، چرانشد نثارمن !؟

s@rv

این سروده الهام گرفته ازشعرارزشمند(توهم مرانگاه کن ! ) ازاستاد مهندس جمعی بزرگواراست

**

دراصطلاح قاپ بازان دواسب ویک خر میشود سه بز وتقریبا سه برابربازنده محسوب میگرددد

تمام پنجره ها بسته!!

ثبت شده درتاریخ دوشنبه 29 آبان1391به شماره سریال 207133 درسایت شعرنو

سایتهای :فیس بوک  

صدای سازوُچگورم چه بی حجاب شده

میانِ عشق دروغین که بی حساب شده

کلامِ شکوه برانگیز ما فقط  درداست !

دلی که غصه ندارد چرا کباب شده ؟!

حصیرکهنه ی ماراکه میخرد ، چه بَرَد ؟

چوآن شرابِ نمک خورده ، که خراب شده

اگرچه تشنه ی عشقم ولی خیالِ من

بسانِ دشت کویری که چون سراب شده

تمام پنجره ها بسته پشتِ در ماندم !!

چوآسمانِ پشت ابرکه با نقاب شده

برای رفتن غمها ، کجا کنم زاری ؟!

کجاست بهترازاینجاکه بی شتاب شده

اگرچه دست سوی آسمان کنم همه شب

نبوده مرهمِ دردم ، چه بی جواب شده

مرا به سن کهولت چگونه زائیدند !!

تمامِ عمرمن گذشت وُبی شباب شده

s@rv

شب روی تنم میرقصد !

ثبت شده درتاریخ سه شنبه 9 آبان 1391 به شماره سریال 203768 درسایت شعرنو

سایتهای : آوای دل – شعر 1 – شعرناب – فیس بوک

نقدوتحلیل برشعر (شب روی تنم میرقصد) توسط سرورگرام واستاد گرانقدروارزشمند جناب آقای حسین جمعی دروبلاگ شعریاران (نقدوتحلیل)

کوچید روز

آغوش گشوده شب !

ازسرشاخه های کوه

تاریکی برپنجره ام آویزان

بادهم مدام می کوبدبردریچه ی اقبالم !

ها میکنم برشیشه ی کدر

شایدنوری انتظارباشد پشت در

لیک گرگان گرسنه

با شکمی ورم کرده درحال بلعیدن

اشتهایم کور

ازملچ ملچ دهان گشادشان

درخودگیجم !

بغضم بارانی  !

زارمیزندنگاهم سطرسطر

درپس انبوهی ازحزن

فانوس هم پت پت میکند ازتشنگی !

شب روی تنم میرقصد !

دوباره آغوش میکشم تاریکی...

s@rv

http://shereno.com/5531/24520/203768.html

 

کوچه ی بن بست دویدن دارد...!؟

ثبت شده درتاریخ شنبه6آبان1391به شماره سریال 203275 درسایت شعر نو

سایتهای : شعر1 – شعرناب –آوای دل – فیس بوک

چه هیاهودراین کوچه ی بن بست به راه افتاده !

مگرگم شده ام ؟

همه درجوش وخروشند ، دوان !

مشت بردرودیوارچرامیکوبند؟

بازهم دلهره وُ حیرانی

چه دلسوزشدند ، ازمفقود شدنم!

وای برمن دراین گوشه نشستم باخود

نگاهم به این امت سرگردان است

کورند ؟ که چو دیوانه فقط میچرخند ؟!

کجا بایدرفت

ذهنم رعشه گرفت !

دست این بی خردان

عقلشان رفته به باد

هیچکس گوشه ی دیوار نگاهی نکند

که لم داده به من !

عاقلان ! کوچه ی بن بست دویدن دارد... !؟

s@rv

http://shereno.com/5531/24520/203275.html

حریم شانه هایت را کمی بگشا

ثبت شده درتاریخ سه شنبه14شهریور1391به شماره سریال 194569درسایت شعرنو

سایتهای : آوای دل – شعرناب – فیس بوک – شعر1

نگاهم کن چه اندوهی به روی دوش خوددارم !

دوپا ی لَنگ وُیالغزان

زکولاک مصیبت ها دلی لرزان

صدائی خفته درتاریکی سینه

دستانی که گُم کردم ، زیرلایه های ناسپاسی ها

تنی خالی زشورِمهربانیها

کمر خم گشته زیرشیونِ غمها !

چشمانی که ازاین بغض بارانی ورم دارد

من ازپس کوچه ی تقدیرمی آیم !

رهی پرپیچ وناهموار

کامی تشنه ازبی مهری والفت

ورویائی که آماج حوادث شد !

با این پاره پوره جامه ی تن پوش

اکنون خسته ازاین موج طوفانی !

حریم شانه هایت را کمی بگشا

که دراین لحظه های تنگ وتاریکم

سرم برآن گذارم تا غبارخستگی ازتن برون آید

شاید دردیارگرم آغوشت فراموشم شود

 خرت خرتِ غصه های سرکش ویاغی

که چون اشباح دراین کوله بارهمراه خوددارم

s@rv

بیا ای دختر باران

ثبت شده درتاریخ شنبه 1مهرماه1391به شماره سریال197594درسایت شعر نو

سایتهای : شعر1 –آوای دل – شعرناب – فیس بوک

بیاای دخترباران، مکن چشمان من گریان

خدا میدونه حالم را، لبم بی تونشد خندان

 

بیا تاهم نفس باشیم، جدا ازاین قفس باشیم

بریم دراوج فرداها، نه اینجا خاروخس باشیم

 

منم شمع وتوپروانه، اسیرم کرده این خانه

توداری شوق پروازت ، شدم تنها وبیگانه

 

بیاباغصه کم گردیم ، نه چون دریای غم گردیم

تهی ازدردوازهجران ، بیا همراز هم گردیم

 

شبای بی توبودن را، نوای غم سرودن را

بکن هرگزفراموشت ، تومیدانی زدودن را

 

دگرکاشانه ام سرداست،دلم ازدست تودرداست

پریشانم زحال خود، ببین رنگم چقدرزرداست

 

نشستم کنج ویرانه، تهی ازآب واز دانه

سکوت شب عزای من، دلم بی تونمی مانه

 

بیاای دختر باران ، رهایم کن ازاین زندان

کمی آغوش خودبگشا ، مکن عشقت زمن پنهان

s@rv

http://www.shereno.com/5531/24520/197594.html

همچنان کوهم !

ثبت شده درتاریخ جمعه10شهریور1391به شماره سریال193897درسایت شعرنو

سایتهای : آوای دل – شعرناب – شعرتک – شعریک – فیس بوک

من خانه ام رابرفراز قله میسازم !

شاید که باتنهائی ام پنهان کنم رازم

دیگرنمیخواهم میان قوم خود باشم

چون درکناراهل نادان عمرخودبازم!

 

این ایل نابخردهمیشه غرق تزویرند

بالحظه های پوچ خودهمواره درگیرند

مملوکِ افکارعقیمِ ذهنشان هستند !

زانو به سینه انتظاردست تقدیرند !

 

وقتی به رسوائی کشیدند نغمه ی سازم

حیران شوم ازکارشان چون میکنند نازم !

فانوس بی نوری شدم درعمق دریاها !

چون مرغکِ آواره ای بی عشقِ پروازم

 

آنها که ازریشه خزان کردند بهارمن

دیگرچه میخواهند ببینند ! شام تارمن؟!

اندیشه ام پوسیده! ازاین سنگیِ دلها

هرجاگلی روید، شده خارَش دچارمن

 

کزکرده اند درلابه لای سایه اندوهم

باغصه میسازم ولیکن همچنان کوهم !

ساقی بده جامی که ازخودبی خبرگردم

کوچیده این فکروتمام جسم بی روحم

s@rv

شعر زشت اکبیرمن

ثبت شده درتاریخ شنبه 28 مرداد1391به شماره سریال191785 درسایت شعر نو

سایتهای : آوای دل –شعرتک – شعریک – شعرناب - فیس بوک

گاه گیجم در میان واژه های سست

این کلافِ خسته وُبرفک زده

فرتوت وُ سمج

چون سبویِ سنگ خورده برکمر

چکه چکه میچکد ازگوشه اش

لیک ، زیرانبارِ تبسم های تلخ

قدعلم کرده چوسرو

همچنان بلعیده این اندیشه ام

زمزمه کردم دوباره باشعورکوروبی هرمان خود

مانده ام درپیچ این سمفونی نالان خویش

چرت وپرت های نشسته برقلم

درمیان دستهایِ چاک خورده ازوَرَم

بی هجا وقافیه ، طاعون زده

بردلِ این پاره پوره دفترم

سطرسطرزاری کندبابغضِ کال

غافل ازآنکه پلاسیده دگرچشمم زغم

لیک بازهم ازپس این پنجره

گرچه بی معنا شده امیال ووهم

بی قواره نقش می بندد دوباره تلخی احساس من

بی بها عریان شده این خاطرم

شعرزشت اکبیرمن

بازبی رونق نشسته برقلم

بی محابات میزند خیمه میان بوم من

s@rv

http://shereno.com/5531/22294/191785.html

بُروبی خیال این عشق !!

 ثبت شده درتاریخ یکشنبه25تیر1391به شماره سریال185745درسایت شعر نو

وسایتهای :آوای دل – شعرتک – شعریک – شعرناب

نه توان ناله مانده نه رهی به لانه دارم

نه امیدتازه دردل ،  نه ازاین زمانه دارم

چوبرفته کاروانم شده ام دوباره بی،خود

نه خود ازخودم بدانم نه دگرنشانه  دارم

همه آرزوی مُرده ،  شده هرلیل وُ نهاری

که تباهی شده حاصل به چه من بهانه دارم

چه سیه شبی گشوده ، پس روزِ روشنائی

که بجای مرهم دل ، شوک تازیانه دارم

به صدای تاروتنبور ، دلم آشنا نباشد

که به سوگ خود نشسته غم آشیانه دارم

همه لحظه ها هدررفتهُ نمانده وقت شادی

عجبا ازاین تمنا ، چه دراین سرانه دارم

من وُ رسوائیِ این دل شده درکوی وُمحله

که برای عشق باطل ، تب هرشبانه دارم

همه خسته تاروپودم خس وُخارِبی حصارم

گلِ خشکیده ی باغم ، هوس جوانه دارم

بُروبی خیالِ این عشق که زمانه بی مراداست!

چه کنم که خود ندانم غمِ بچه گانه دارم !!

s@rv

http://shereno.com/5531/22294/185745.html

 

بنام تقدیر مکن

ثبت شده درتاریخ جمعه2تیر1391 به شماره سریال181473 درسایت شعر نو

وسایتهای : شعرناب – آوای دل – شعرتک – شعریک – فیس بوک

دردیست فزون شده توتعبیرمکن

این پای شکسته ام توزنجیرمکن

کم گوی توازحال پریشانیِ من

پس شعرمرا دوباره تفسیر مکن

بگذار زدست توکمی گریه کنم

این روزپریش من توتغیر مکن

زخم است دل وُسینه رنجیدهِ من

دیگرتواسیرضرب شمشیرمکن

رسواشده ی شهرودیارم کردی

این عکس مرابه دیده تصویرمکن

بنگربه نگاهم که چه مغموم شده

باغصه دگرمرا تو درگیرمکن

رفتم زبرت برای من سینه مزن

درمُردن من دگر توتکبیر مکن

کم مغلطه کن اگرکلامی داری

این رفتن من بنامِ تقدیر مکن

s@rv

**

چندبارخانه تکانی کردم

اما هنوز شعرم میان ذباله ها پیدا نکردم

کاش شعورم مفقود میشد

تا همیشه منتظر آنچه نیست نباشم

گرچه بی معناست!...

ثبت شده درتاریخ چهارشنبه 3 خرداد 1391 بشماره سریال176263درسایت شعرنو

وسایتهای : شعرناب  . شعرتک . شعر یک .آوای دل 0شهرشعر. فیس بوک

ساقیا مستی پرید ازسر، مرامهمان کنید

دل شراب کهنه میخواهد،مرا درمان کنید

همچومخموری اسیرِگوشه ی میخانه ام

کم دگربا درد وُغم آلوده وُ پژمان کنید

سینه ام چاکیده ، دل آبستنِ دردِ فراق

بغض محزونم درون خرخره افشان کنید

همچوپیراهن دلم نخ نخ شده ازغصه ها

غصه هانوشِ دلم، این نخ نما پنهان کنید

رشته گشته ذهن مخروبم ازاین دلواپسی

این دل سائیده لب راکی دگر افسان کنید

سجده میدارم شب وروزم برای عشق او

کم دگرهم بزم وُهم پیمانِ بی ایمان کنید

هیزمی گشتم که سوزاند تن وُ جان مرا

یاکه خاموشم کنید یا آتشم بی جان کنید

بعدِ مرگم این همه برسینه وُ برسرمزن

تا که جان دارم،برایم خانه گلباران کنید

آه ، چه میشدابرغم ازگونه بیرونش کنم

گرچه بی معناست!دانم دیده راگریان کنید

s@rv

بیا که مست آن شدم

ثبت شده در تاریخ شنبه 26 فروردین 1391 به شماره سریال 169922 در سایت شعرنو

سایتهای :آوای دل -  شعر1 – شعرناب –شعرتک - شهرشعر

بی توچگونه من دگراین شب خودسحرکنم

سفره تهی زعشق توغصه دراین جگرکنم

راه گلوکه بسته شد ، دل ازغم توخسته شد

این شب بی فروغِ خود ، با چه بهانه سرکنم

راز ِدرونِ سینه ام ، این همه برملا مکن

خلسه شده نگاه من ، دیده چگونه ترکنم

تیشه مزن به ریشه ام ،  برتنِ بیقرارِ من

گرنشوی تومرهمم ،  خاک دگر به سر کنم

تاب نیارداین دلم ،  ماندن وُ غصه خوردنم

جاده طویل وُپرخطر، پس به کجا سفر کنم

ضجه زند زبان من ، بسته شده کلامِ من

واژه به واژه غم شده ،  فکرتورا اگر کنم

شعشعِ این آتش تو ،  خیمه زده به دامنم

باچه توان دوزخ خود، خموش وُبی اثرکنم

طایر ِفرخنده توئی ،  وامق وُدرمانده منم

بیا که مست آن شوم، به دیده ات نظر کنم

s@rv

پوسیده ریشه ام ! (با تحلیل ارزشمنداستادمهندس جمعی)

ثبت شده در تاریخ دوشنبه 21 فروردین 1391 به شماره سریال 169136 در سایت شعرنو

 سیاتهای : فیس بوک -  شعرناب – آوای دل – شعرتک – شعریک -

میخواستم زیستن باخودتجربه کنم

درشب زفاف عقل مهجورم

اماجارچیانِ شاباش گو

بازهم به متارکه باخودمیکشاندم !

باغرورکاذب وُ خمودم

چگونه حذرکنم باچشمان نانجیب

ازپوسیده اقبال ناخلفم

که حسدمیورزدبرروشنی ِتاریکم

تا کی چون مترسکی

درگِل بمانم

تا لَم دهند شاخه ها برزانوان لرزانم

پوسیده ریشه ام !

ازقلقلکِ کرمهای زیرخاک

وباری که بردوشم سنگینی میکند

بی رمق

درخودآوارمیشوم !

بی آنکه حتی شبی

مهمان حجله خانه ی دلم باشم

آه ازتخیلات ناسازم

s@rv

**

 

تحلیل بسیارزیبا وارزشمند استادارجمندم جناب مهندس جمعی براین شعردرسایت شعر نو با سپاس ازایشان

**

سلام ودرود و سپاس بر استاد عزیز جناب لقمانی حسابی غافل گیر شدم البته مضمون درد است ولی این درد کجا و درد مفاصل قلم من کجا . دیگر در جلسه ها باید خودم را جمع و جور کنم . زیبان و شیوه بیان و استقاده از تصاویر خارق العاده بود ترکیبی از سنت و مدرنیته با زبانی اشنا وبدون تکلف حظ کردم و بر ذوق و دل جوان ودردمنت حسادت ورزیدم آفرین بزرگوار
پوسیده ریشه ام
!میخواستم زیستن باخودتجربه کنم
درشب زفاف عقل مهجورم

) بهترین وزیبا ترین تصویر برای بیانی سترگ وستبر گ در عین سادگی )
اماجارچیانِ شاباش گو

بازهم به متارکه باخودمیکشاندم
!
(
چقدر قشنگ ناخواسته وشاید هم به عمد و خودآگاهانه ، کلاغ را تداعی کردید)
باغرورکاذب وُ خمودم

چگونه حذرکنم باچشمان نانجیب
ازپوسیده اقبال ناخلفم
که حسدمیورزدبرروشنی ِتاریکم

(دیگر ازاین زیباتر نمی توان زبان به اعتراف گشود واز فرا فکنی تاریخی
فرار کرد که هرچه می کشیم هنوز از خود محوری وخودبزرگ بینی است .آفرین( (با شد تا کوچکترهای پر فیس و افاده ای چون من نیز درس بگیرم(  تا کی چون مترسکی
درگِل بمانم

(عجب هشدار زیبا وبه موقعی است بعد از آن روایت و استدلال های محکم
( تالم دهند شاخه ها برزانوان لرزانم
(
و عجب اشک تمساح را به تصویر کشیده اید بزرگوار)
پوسیده ریشه ام
!(وچه متین و با حساب به تمسخر گرفته اید آنانی که برایمان غصه میخورند ودر پی تزریق مسکن هستند . یا شاخه هایمان را هرس می کند غافل از این که ریشه هایمان پوسیده است( ازقلقلکِ کرمهای زیرخاک
وباری که بردوشم سنگینی میکند

بی رمق

درخودآوارمیشوم
!) وچه زیبا کلید واژه ها را رو کرده اید وحتی بازی منطقی با واژه هارا به نمایش گذاشتید ارتباط کرمها را با ریشه پوسیده که اگر ریشه ها پوسیده علتش کرمها بوده اند . این که به دوستان گفتم تغییر در تکنیک وتاکتیک یکی از دلایلم نیز این زیبایی ها ست(بی آنکه حتی شبی
مهمان حجله خانه ی دلم باشم

آه ازتخیلات ناسازم

ودر آخر خواننده را به دوباره خوانی می کشانید و به شعر یک انسجام عمودی
میدهید ارتباط ( حجله ) در انتها با ( شب زفاف ) در جمله دوم شعر که اتفاقن تقارن جمله ای هم دارند اولی یکی بعد از جمله اول و این آخری یکی مانده به جمله آخر . وزیرکی شاعرانه شما نیز ستودنی است که با تخیلات تمامش می کنید گریزگاه خوبی است .

آرامگاه حافظ : سال تحویل ۱۳۹۱:اساتیدشاعر

  

 

 

 

ازراست: خانمهازارعی واوجی : آقایان :همسرخانم اوجی .لقمانی .جفره .بهروزی .جمعی .خانم زنهاری ومحبی راد 

همیشه خوش نمی خونه! - حراج شعر!!!

 ثبت شده در تاریخ دوشنبه 24 بهمن 1390 به شماره سریال 162197 در سایت شعرنو

سایتهای : آوای دل – شعرتک – شعرپارسی – شعرناب – شهرشعر- شعر1

اگرباشی تو هم پیشم  برام آرامش جونه

نباشی در کنارمن برایت این دلُم خونه

همیشه رَدِ پاهایت  درون کوچه میجویم

نمیدونم چراگشتم  برایت همچوبیگونه

چه رازی دردلت داری که بامن بی وفا هستی

نمیسوزی توازحالم که روزوشب پریشونه

نگاهی درنگاهم کن نگاهی زیرپایت کن

ببین افتاده ام اینجابه این جسمی که بی جونه

شدم چون هیزمی سوزان که خاکستربجا مانده

که باد سرکش عشقت مراهرلحظه میرونه

چرا لغزیده پای من ، برای عشق بی معنا

که این درد حزین من ، درونِ سینه پنهونه

توای چرخ فلک بنگرکه غم دم کرده درسینه

ورم دارد خیال من ، چو سیلابی شده گونه

پریشان میکنی زلفت شدی غافل نمیدونی

که این ققنوس خوش آواهمیشه خوش نمی خونه

علاج این دل غمگین  نمیدونی ؟ خدا داند!

همیشه این شب تیره برای من نمی مونه

s@rv

********* 

ثبت شده در تاریخ شنبه 29 بهمن 1390 به شماره سریال 162868 در سایت شعرنو

سایتهای : شعرناب – شعر1- شعرتک - شهرشعر

جمعه بازاریست

کاغذ پاره های دفتر شعرم

حراج گذاشته ام !!!

پشیزی دربساط نیست

سراسیمه فریادسردهم

 حراجی ، حراج شعر

ارزان میدهم ، بیا !

دوبیتی وغزل، رباعی وچارپاره ، شادی وغم ...

باکهنه کتاب غزل هم تعویض کنم !

خریدارش نیست !

غیرازنگاه های منجمد

امابی کنکاش وبااشتیاق ، بقال سرِگذر

 ارزان میخرد !!!

روحم درپرواز، شکوفاست باورم !

که فردا

هل هله ی مردم درپشت شیشه های کاسب

میخوانندوتحسین کنند برقلم شاعرَش

بایددوباره نوشت ، به حراج گذاشت !

امابگذارمن هم درخیل جمعیت

نظاره گر باشم ! چگونه بقال را سکه باران میکنند؟

لیک آهم  فغان سردهد!

خاموش میشوم وُزانوبه سینه!

هربرگ دفترم

بسته بندی شده باخرت وپرت ، تلنبارگوشه ی دکان !

چه شورزاربودخاطرم !!!

s@rv

نیازمن به تو باشد! -کاش دیوانه بمانم !

 ثبت شده در تاریخ دوشنبه 22 اسفند 1390 به شماره سریال 165929 در سایت شعرنو

سایتهای : شعرناب – آوای دل – شهرشعر – شعرتک – شعریک

چگونه  ته مرداب گم شده اثرم ؟!

که خوداسیرموج به گوشه ی دگرم

کنون که وهم نشسته کمین به افکارم

زحال زارِخود ، دوباره هم پَکَرم

نهیب میزندم آب ،  میان طوفانها

که غا فلم ،  ازآنچه آمده به سرم

خمودگشته نگاهم، به گوشه ی مرداب

چوماهی حیران ، همیشه درخطرم

عبورمیکندازمن ، تمام تلخی ها

شعورپریده ،  دوباره ازفکرترم !

کدام ساحل آرام انتظارِمن است

که ولوله گردانِ غم شده جگرم

دلم شکسته زاندوه وُهجروُجفا

کجاست نشانم ؟ زخانه بی خبرم!

نیازمن به توباشد، اسیرگردیدم !

بیا تومرابین ، شکسته بال وُ پرم

s@rv

  ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 24 اسفند 1390 به شماره سریال 166254 در سایت شعرنو

سایتهای – شهرشعر –شعر1 - شعرناب

گاهی احساسم کمانه میکند

چون تیرِرهاشده از زه ِ کمان

گاه  مذبوحانه ،

محبوس درسینه ام !

جلُ پلاس پهن کرده ، ابلهانه ضجه میزند

وامانده ازبی خبری

با لب تختی ازاندوه

تَرَک برداشته قامت منحوسش

گَنگوُ هم نمی خورد !

خراش برداشته دلم ازحجم ِبودنش

خوراکش بلعیدن افکارمنقلبم

کاش میشد درهمان سینه چالَش کرد

رها شوم ازخیس گونه ها

وچالِش های اندیشه ی متورم شده

کاش دیوانه بمانم !!

دردنیائی که عقل را به تاراج میبرند...

S@RV

لب تخت : بشقاب

گَنگوُ: بند زدن یا به روایتی بخیه زدن برچینی آلات ترک برداشته وشکسته