سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

گفتن رفته ازیادم - زاری بحال خودبکن

  گفتن رفته ازیادم  

**

ثبت شده در تاریخ یکشنبه 30 بهمن 1390 به شماره سریال 162980 در سایت شعرنو

وسایتهای : شعر1 – شعرتک – شعرناب – شهرشعر

شدم وامانده ،  ازتکراربی معنا وبی حاصل

که تنها خاطرات کهنه ام جا مانده دراین دل

صدای تاروتنبورم فضا را کرده غم سوده

که زخمه میزندبرآن همین دستان فرسوده

رمیده ازبرم ساقی ازاین سازی که من دارم

که با آن دردل میخانه ،  غم باغصه میکارم

من ازاین دخمه بیزارم که تَنگ وُبوی غم دارد

پریشان حال عشاقان ازاین سوزی که میبارد

قلم چسبیده برکاغذ ، غزل ازدرد خودگوید

هرانچه نقش میبندد درآن شادی نمی جوید

بسان ترکشِ خمپاره دل سوراخ وُپردرداست

دلم بی روح وُپژمرده خزانی گشته وزرداست

چنان خالی شدم ازشعروشورعاشقی دیگر

که ماندن، کارمن جزرنج وُتنهائی نشد بهتر

دگر فریادبی دادم ، چراخود رابه غم دادم؟!!

شده خونابه ای این دل که گفتن رفته ازیادم

s@rv

 

زاری بحال خودبکن !! 

** 

ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 26 بهمن 1390 به شماره سریال 162465 در سایت شعرنو

سایتهای : شعرناب – شهرشعر- شاعران پارسی زبان دهلوی – شعرتک -آوای دل – شعر1

برقبری سوگ نشسته ام

که درآن مرده خاک نیست !

گورکن بی مهابا حفرمیکند !

وسیلاب اشک من رها

برای مرده ای که جان میکندهنوز

وجمع وتفریق وطمع،

بر داشته های خود

که نخورده ، درپستو

چون کوه ، انبوه مانده!!

بی هیچ وصیتی !

تابوت هم  قسطی  گرفته اند!

گفتم : چه میکَنی مَرد ! مُرده هنوزنمُرده است!

گفت : کم کم حسابش رو به انتهاست

جانش به آخراست!

گفتم : ازاموال خود بگو؟

گفت :تنها بیل واین کلنگ!

عاریه !

ازگورکن قبلی گرفته ام...

زاری بحال خودبکُن !!

اگرمال ومنال خود ، همچواو

انبارکرده ای؟!

s@rv

برای آمدنت (تقدیمی خانم آذین ساداتی)

 شاعر : شاعره ی پرتوان سرکار خانم آذین ساداتی عزیز

ثبت شده در تاریخ پنجشنبه 13 بهمن 1390 به شماره سریال 160790 در سایت شعرنو 

تقدیم به استادمهربانی واحساس جناب آقای کریم لقمانی

**

با آمدنت

چشمهایم می شوی

با آمدنت

طپشی برقلبم خواهی شد

همیشه بمان

برقلبم

دخترت خواهم شد

مگر همه ی مازاده درخت نیستیم ؟

هرچند دیداریم تورا ندیده

هرچند شنیداریم تورا نشنیده

با آمدنت ، قلبم

شوری دوباره گرفت

توکیستی

که از رنگ سرزمین آتشی ؟

توکیستی ،

که درمن چون بهشت زاده شدی

دخترت خواهم شد

با آمدنت

قلب من دیگر

درتن من نیست

من تورا یافتم

شایدتومرا!

باآمدنت

قلبم را

به رنگ تغیر دادی

رنگ توچیست

که پس ازعبور سایه ام

برشعرت

مراروشن زفردا می کنی

توکیستی

که با آمدنت

قلبم را

درتاریک ترین لحظه

ازطپش درد آزادمی کنی

( آذین ساداتی )

درپاسخ به شعرتقدیمی وارزشمند سرکار خانم آذین ساداتی عزیز

امیدکه موردقبولشان واقع گردد

من گمشده ای درکویرم !

قایقی شکسته درساحلی که دریایش سراب

نقشی خط خطی شده

 برصفحه ی کاغذی سیاه !

شعری گمنامم

درلابلای دفتری مچاله شده !

ابری نا پایدار، تیره وتار

 درشبهای طوفانی !

که بادبه هرسومیکشاندم

خشکیده نهالی درانتهای چینه ی باغ

اکنون با شعروشورت آبیاری شدم

تازردی خزانم

دوباره روئیدن گیرد !

ومترسکی گردم

حافظ شقایق گونه های باغت

همیشه شکوفا بمان

تابااندیشه ها ی مهرت

درامان باشم

s@rv

مهراستاد : تقدیمی خانم سونیا صادقیان

 ثبت شده در تاریخ سه شنبه 11 بهمن 1390 به شماره سریال 160503 در سایت شعرنو

شاعر : سرکارخانم سونیا صادقیان اصفهانی

 (پیشکش ناقابل حضوراستادعزیزم جناب آقای لقمانی که درس اولش اخلاق وتواضع است )

**

دیده بر راه وبرنگه اش

ازسرانتظار ، می دوزم

رنجه سازدبه خوان من قدمی

دفترم را زشوق می سوزم

با سبدها خلوص وازته دل

دست اورا زدورمی بوسم

گردشمع وجود پرهنرش

همچوپروانه ام که می سوزم

شعراوبا نمک ولی شکرین

تیرحسش به روح می دوزم

نورقلب وصفای احساسش

شب من را کند چونان روزم

مهرمن گرچه نیست قابل او

چون پدر مهراو برافروزم

هم کریم است وهم ادیب لقمانی

من به این درکمینه دریوزم ...

(سونیا صادقیان اصفهانی)

**

پاسخ به شعر ارزشمند سرکارخانم صادقیان عزیزدرسایت شعر نو

چنان درمحضرت گُنگم که یارای نوشتن نیست

محبت تا کجا باشد ؟ که من رانای گفتن نیست

همیشه درکلاست ، درس مهروعاطفه خواندم

بمانم ، باز میخوانم، که دیگروقت رفتن نیست

چه گویم من زمهرتوکه این دل را پریشان کرد

که غم را برده ازگونه، بجای غصه خندان کرد

به رقص آورد احساسم ، کجا باشد دگر غمها ؟

خزانم رفته ازیادم ، چونان فصل بهاران کرد

قلم گنگ است درپاسخ که با اندیشه درگیر است

چه گویداو؟که گرگویدهمیشه زشت واکبیر است

چنان مغموم وُ حیران ،  ازسواد بی سوادِ خود

که ازکوتاهیِ ذهن اش، همیشه درد وُدلگیراست

s@rv

کاش خواب بماند !

 ثبت شده در تاریخ یکشنبه 11 دی 1390 به شماره سریال 156289 در سایت شعرنو

وسایتهای :شعرتک – سیمین ساق

نقدوتحلیل شعر (کاش خواب بماند) توسط اساتید ارجمندم:سرکارخانم ساراچگنی زاده .

جناب یزدانی – جناب بهروزی – جناب عبدالهی دروبلاگ

http://shereyaran.blogsky.com

**

اندیشه ام خفته بجای پلکهایم !

در بلمی غرق درامواج  ساحل

وخَرمنِِ خیال ،

ازهیبت فردای بی ثمر

پهن کرده بساط خود

ماه موذیانه ، ازلا به لای تَرَکهای ابر،

نظاره میکندبرپت پت کورسوی برهنه شب

وروزهمچنان درخواب شیطانی !

سکوتم مه گرفته ازغلظت اندوه

ولبهای خسته ام

چون سنگهای تشنه ازقحطی آب ،

سنجاق شده به هم

گاه اندیشه ام غلت میزند !

تاشاهد پوس خندهای تلخم باشد

که پارو میزند

گذشته ی مفقودگشته را

وتجسم فردای رویائیِ نابارور

درجنگل انبوه تخیلات

کاش همچنان خواب باشد !

تاچِفت بماند ، عبوس بامداد امیدم...!

s@rv

آه ازدنیای تخیلی اندیشه های من ...!

کیست چنان من بود

 ثبت شده در تاریخ دوشنبه 28 آذر 1390 به شماره سریال 154450 در سایت شعرنو

وسایتهای سیمین ساق - شعرپارسی

تقدیم به دوست ارجمندم جناب آقای دکتر مهردادبهارعزیز

**

مرغ دراین قفس منم ،همدم خاروخس منم

تارمزن زاره بزن ، زنده ی بی نفس منم

 

رونکنی بسوی من ، ای گل مشک بوی من

بادگری توهمنشین ، دورشدی زکوی من

 

سوخت دگرترانه ام ، مُرده ی بی نشانه ام

اشک ندارد آسمان ، ساحل بی کرانه ام

 

ای دف دردهای من ، عاشقِ باوفای من

سازمزن برای من ،غصه شده نوای من

مست وخمارگشته ام ، همیشه زار گشته ام

میان دشت وُلاله زار ، چگونه خار گشته ام

کجاست پس بهار من ، خسته شده کنار من

بادخزان چومیرسد ، شکسته شاخه سارمن

دراین قمارکیش شدم ، گسسته ازخویش شدم

زخمه مزن به تارمن ، خموده ازنیش شدم

چفت مزن دهان من ، بسته شده زبان من

غصه نشسته درگلو ، نیست دگربسان من

زاروُخسته گون منم ، غافل ازاین جنون منم

کیست چنان من بُود ، این دلِ پرزخون منم

خلسه شده نگاه من ،  تار شده پگاه من

ضجه زنم برای تو ، تا که شوی پناه من

s@rv

هنوزغرق است ...

 ثبت شده در تاریخ پنجشنبه 17 آذر 1390 به شماره سریال 152969 در سایت شعرنو- وسایتهای شعرتک – سیمین ساق –وبلاگ شعریاران

انتخاب چنددیدگاه ازبین کل کامنتهابرسروده ی(هنوزغرق است)توسط اساتیدوبزرگوارن سایت شعر نوبه ترتیب حضور دروبلاگ http://shereyaran.blogsky.com 

افکارم درتالاب اندوه ، غرق

قلاب انداخته سراسیمه دردها ، برای صیدم

هیاهودردل بچه ماهیهای گوشه ی نی زار

دررویای سیرشدن

زوزه ی نفسها بی رمق ،

 غلت میخورددرون گلو

آدمکها با افکاری نضیف

تورگستردند برای اسارت دامشان

ومنی که حلق آویزم

درچنگگ اندیشه های پوسیده

همراه با صدای بچه ماهی دردام

باچشمان حسرت

خیره مانده برآتشی که درانتظار ش دودمیکند

ازدحام مایوسانه همزادان

دهشتناک نظاره گر

چشمهای از تب وتاب افتاده ی شکار

که رقص کنان درحاشیه رود

جان میبخشد برای شکمهای درحال انفجار

آتش همچنان شراره میزند

واسکلتی بردوش ماهیها

هنوز غرق است، ذهنم ...

s@rv

خورشید چشمهای تو: تقدیمی جناب رضائی

 ثبت شده در تاریخ دوشنبه 7 آذر 1390 به شماره سریال 151770 در سایت شعرنو

شاعر:استاد ارجمندم جناب محمدرفیع رضائی عزیز

این شعرراتقدیم میکنم به استادعزیزم کریم لقمانی ایشان همواره به من لطف دارندوآرزومیکنم همیشه ی ایام شادوسلامت باشند

**

بااشکهای شوق ، دلم غم وضو کند

خورشیدچشمهای توگرکه طلوع کند

**

گرلب نهم دوبارهبرآن گونه های تو

دل هم دوباره طپیدنش راشروع کند

**

لبریز می شودوجودمن ازشور، ازشعف

عشقت به ذهن خسته ی من گررجوع کند

**

یک آسمان ستاره هم انگار کم بود

درظلمت شب گردلم ازغصه روع کند

**

گربی تفاوت ازکنارمن وعشق بگذری

نفسم زآه وناله خودش را ضروع کند

(محمدرفیع رضائی)

(دانمارک 28/11/2011)

پاسخ به استادرضائی عزیزبه پاس محبت این بزرگوار

افسوس دورم که ببوسم دودست تو

من نشئه میشوم زچشمان مست تو

دیریست که افتاده مهرت براین دلم

اما بدان که من ،  شاگرد وُکاهلم

شاید نصیب من شود، دیدارروی تو

تادرس عشق ومهربگیرم زکوی تو

s@rv

http://daftaresher.mihanblog.com 

خسته ام ازاین همه ریا !

 ثبت شده در تاریخ سه شنبه 24 آبان 1390 به شماره سریال 150110 در سایت شعرنو

نقدوتحلیل این شعر توسط استادترکمان وخزائی عزیز دروبلاگ

http://shereyaran.blogsky.com/

**

هیهات هیهات ! احساسم درکوله باری دوش میکشَند

تادفنش کنند، وقیحانه با اوهام

وناله هائی درپشت آن ، سینه زنان

دلتنگشان هستم

اندوه گرفته چشمهایشان با تشویش

چه زارمیزنند ، مرده ندیده ها

شاید برای سنگینی این نعش کش احساس

که باریست بردوششان

پاهای غُل وُ زنجیربسته شان

چه امروزروان شده !

کاش احساسم بود ، تا برایشان اشک غم بریزد

تلوتلوخوران امتدادم نظاره میکنم

آن گوشه زمین گود میکنند ، آذین بستند !

برای خاک سپاری اش

تکفیر کنید ، نه خاک !

احساس کشتنی است نه خاک شدنی!

ریشه اش علفی سخت درانتهای وجودم برجاست

که درعمقتان ریشه دواند

عجب حلاوتی مانده درتنم ، آشفته بازاریست

سینه ها درد گرفته ! برسرمیزنند !

چه پریشان گشته این گیسوان رنگین کمان

وگونه های خیس شده ازسیاهی سرمه

خسته ام ازاین همه ریا

کاش بجای احساسم

خودم کول میکردند...

s@rv

گهی درخوابم وُگه گشته ام بیدار،شدم رسوادراین بازار

نه شعرم شعر گون باشد ، نمی خواهم شوم هوشیار

من ماندم وُ... تنهائی !

 ثبت شده در تاریخ دوشنبه 16 آبان 1390 به شماره سریال 149092 در سایت شعرنو 

وسایت:شهرشعر – شعر تک – شعریار – فیس بوک 

تحلیل سرکارخانم سارا چگنی زاده عزیز بر(من ماندم و...تنهائی) 

درسایت شعرنو 

دروبلاگ 

http://shereyaran.blogsky.com/

رسوب گرفته  رسوب گرفته قلم کالم

انباری ازقافیه کنارش تمرگیده

برای نوشتن شعری ، هنوزنبض اش گیردارد

اوزان اندیشه اش متورم ،

درحال انفجار

تاغزلهای بی معنا به هر سوپرتاب شوند

درساحل زانوبه سینه ! انتظار

شایدتلاطم کویرشعری به ساحل آورد

موج میغُرد

شاعردراندوه

قایق درگِل مانده

، سربه گریبان ، فرسوده بغض میکند

وثانیه های امیدروبه تاریکی

برعمق رگهایش تازیانه میزند

وبادنرم نرمک درتابوت ماسه ها

مدفونش میسازد

ملحفه ای ازپرسفیدزیربالین ماه پهن

تاتیره گی شب را افزون کند

وقلمی که غرق میشوددرمنتهی الیه خودش

بادلشوره های متعفن

وتکراری دیگربردفتر بی نقش ونگار

تزیین میکنم

تسلیتی بر نانوشته هایش ، باشاخه گلی پژمرده

 بازمیگردم ! بی هیچ شعروترانه ای

دیگربرای سرودن قلمی نیست

اکنون من ماندم وُ سایه ی تنهائی !

s@rv

http://daftaresher.mihanblog.com

ای شمع بسوزی ...!

 ثبت شده در تاریخ یکشنبه 1 آبان 1390 به شماره سریال 147342 در سایت شعرنو

وسایتهای : شهرشعر- شعرتک – پارس پوئتس

وقتی زخنده های تلخ خودسیر میشوم

بااشک دیده دوباره زمین گیر میشوم

یک دم نگاه به رخنه ی دیواردل کنم

گاهی به آینه بنگرم که من پیرمیشوم

ازبخت شوم خودزمحنت ایام خسته ام

همچون تغارترک خورده زاروشکسته ام

تنبور من شده چون بوریا پاره ای دگر

آنجا که سازنسازد، دلم برچه بسته ام !

درلابلای روز، خون براین جگر کنم

درتنگنای یک قفس، شب را به سرکنم

امروزچومیرود، مهمان فردای دیگرم

این کهنه لباس تنگ ، تاکی به برکنم

عمرم به سررسیده وُشادی ندیده ام

زین روزگارتلخ چه غمها چشیده ام

من هم جوارغصه ، نشستم کنارغم

هرروزمن خزان که بهاری نچیده ام

ای شمع بسوزی، که نباشی تومرهمم !

کمترتوزاره کن که خیس گشته پیرهنم

مهمان من شدی تو مراروشنی دهی !؟

یااینکه آمدی شعله فروزی براین تنم!؟

s@rv

http://daftaresher.mihanblog.com

چه نارس زائیده شدم !!

 ثبت شده در تاریخ دوشنبه 25 مهر 1390 به شماره سریال 146548 در سایت شعرنو

وشهر شعر - شعرتک – شعریار – پارست – ایرفت

دراین دنیای وانقسا  ! چه زود بزرگ شدم!!

شعورم رسوب گرفته درانزوا

ذهنم ضجه میزند ازهول ووهم

دستم اسیر پاهای تاول زده

با دوعصای فرسوده

زبانم لال

نگاهم دهن پاره شده

میلنگد چشمهایم !

آه ! ‌چقدررنج میکشد درگلویم آه

منجمدشده !

گاهی میان فاصله ها تقطیر میشوم

یقینم سقط کرده درالتهاب صاعقه های کین ...!

درهیاهوی سکوتِ خفته ام

دوشم ، خرواری ازستاره های سوخته

قوزم بیرون زده ازپشت شانه ها

ترانه ام کمانه کرده درحلقوم

احساسم پاره پوره گشته

تصویرتقدیرم برتابوتی شکسته،

حلق آویز میخی زنگ زده ، سینه ی دیوار

سرم ونگ ونگ ،

ازپوزخنده های گُنگ

شکمچه پوسیده ، چون لته پاره های کهنه ،

روبه انهدام

غرق درکولاب اندوه دست وپامیزند

فزون گشته ، سراب تخیلات نامفهوم بچه گی ام

کاش کوچک میماندم

تا نبینم بزرگی خود...!

چه نارس زائیده شدم!!

s@rv

*****************************************

بردرخانه ی خالی ؟!

***********

ثبت شده در تاریخ سه شنبه 26 مهر 1390 به شماره سریال 146694 در سایت شعرنو  

وسایت شهرشعر – شعرتک

تشنه بودم، باردیگر درزدم برخانه اش

شایداوسوزدبه حال من دل دیوانه اش

سربرون آورد گفتا ، کم تودق الباب کن

نشئه بودم اینکه رفتم بازهم کاشانه اش!

گفتمش غمیگن وتنهایم بیا کاری بکن

این غرورت بشکن وُکم مردم آزاری بکن

سنگ دل خندید وُرحمی بردل زارم نکرد

گفت ازاینجا برودیگرمشین زاری بکن

عابری گفتا دگردراین زمانه عشق نیست

آنکه میداند وفای عهدِ یک دیوانه کیست

تا به کی هستی به امیدش که درراواکند

این همه زاری کنارخانه ی خالی زچیست

پس توای جانان بروفکری بحال نان بکن

کزمکن این گوشه یِ غمگین وُفکرآن بکن

غصه کم خورعشق پوشالی تورارسواکند

گرشدی دیوانه جانم پس برودرمان بکن

من طبیبی رفتم وُتا اینکه درمانم کند

تا نویسد نسخه ای یک بار خندانم کند

جیب راخالی نمودبااین طبابت های خود

من چه دانستم که دردعشق گریانم کند

بازهم گوئید دل رابرچه عشقی بسته ام؟!

اوچه میداند زپا افتاده هستم، خسته ام!

هرچه من فریاد کردم بازهم پاسخ نداد

بردرِِاین خانه ی خالی چرابنشسته ام ؟!

s@rv

خسته هستم !!

 ثبت شده در تاریخ سه شنبه 12 مهر 1390 به شماره سریال 144999 در سایت شعرنو

سایت آوای دل –شعر ناب -شهرشعر - شعریار- شعرتک – ایرفت – پارس پوئت

خسته هستم ! ازشب وروز، ازهمه غمهای جانسوز!

خسته ام از هرچراغی ، روشنی بخشد دل من !

ازخزانِ  گُنگ ، اززمین ازآسما نها

ازخمارین چشمهایِ گُرگرفته ، چنگ اندازد تن من

ازهمه آنها که روزی مهربان بودند کنارم

یا تمرگیدن به زاری ! میشوند دایه برایم

خسته ازآمد شدن ها ، خنده های بی معانی

ازدل کین پرورنا آشنایان

ازتو، ازاو ، ازدروغ درواژه های حاذ قانه

خسته ازشبهای نکبت، بامداد بی تفاوت

خسته ازماه وستاره ابرهای پاره پاره

خسته ازجورزمانه ، خسته ازاین آشیانه

خسته ازاین اشکهای عاطفانه

نغمه های بادروغ وُ ناشیانه

خسته ازبرگ درختان ازصدای بادوطوفان

قایق درهم شکسته ،  ساحل درغم نشسته

خسته ازصیادِ خفته

قیل وُ قال ِ آهوی دردام گشته

خسته ام ازنُطقِ طوطی ، درزفاف مرغ عشقِ بال بسته

ازتظاهر از ریا تا زنده هستی

درعزای مرگ تو درسوگ بودن

ازنگاه وُ ظلمها برمستمندان

ازهوسها ، ازگناهان

ازنگاه دختری گریان وخسته

ازبرای لقمه نان دلها شکستن

خسته هستم ازمی و میخانه رفتن

تا فراموشم شود ازآنچه  هستم

خسته ام ازهرترانه، نامه های عاشقانه

شعرگفتن  ! بادودست پینه بسته

ازقوافی ، وزن های بچه گانه !

خسته ازایام رفته، شنبه تاپایان هفته

روزها تحقیر مردم ، شبها مسجد نشستن

خسته ام ازآنچه گفتم چون نباشد طاقت من

دیدن این دردو غمها، گوشه ای درخودگسستن

..........

s@rv

سبوکردم شراب ناب : تقدیم به دکتر مهردادبهار

 

ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 6 مهر 1390 به شماره سریال 144281 در سایت شعرنوshereno.com

وسایتهای:   shereyar.org  و   shahresher.com و parspoets.in/pars  و sheretak.com

ملامت میکند هردم که من ازعشق اوسیرم

نمیدانی تو معبودم ! شکسته دل زمین گیرم

بسان شمع میسوزم به پای خود فروریزم

نشسته موسم ِ پیری براین سیمای اکبیرم

نگاهم خسته ازغمها به غیرازشب نمی بیند

که درآئینه ی روزم، پریشان نقشِ تصویرم

اسیرموج وُ طوفانم دراین دریای بی ساحل

شکسته زورقی هستم که با امواج درگیرم

طراوت نیست درتارم شکسته زخمه ی سازم

نمیدانم چه رو غرق است این بازیّ تقدیرم

سبو کردم شراب ناب ! شاید کهنه ترگردد

به جامش ریختم ،اما نبودآن رنگ اکسیرم

کتاب خاطرم صدبرگ دارد، قصه ی هجران!

نخوانده کی توانی کرد درد سینه تفسیرم؟

تهی گردیده سیلابم به روی گونه خشکیده

اجاقت شعله کمترکن ، نمانده جای تقطیرم

شده نقبی درون دل، اجابت کن توفریادم

تراوش کرده خونابه ،مکن دیگر توتکثیرم

گناهم آنچنان ثبت است بردفترکه خوددانم

نگیری دست من ! دیگرنمانده جای تکبیرم!

زعشقت روزوشب زارم نمیدانی توازحالم

سرآمد گشته رسوائی بیا بگذر زتقصیرم

توای رمال ، رمل انداز براین حال ویرانم

ولی ازقصه ی غمها، مکن دیگر توتعبیرم

s@rv

**

ماکه همیشه نمی مانیم ماهم خواهیم رفت

  آنکه میماند تنهاکارهای منو نشونه رفت 

 

******************

بهار، گنگ شده شعرم!

ثبت شده در تاریخ دوشنبه 4 مهر 1390 به شماره سریال 144038 در سایت شعرنو وسایتهای فوق

تقدیم به دکترمهردادبهارارجمند : برگ سبزیست تحفه ی درویش

**

سرک کشیدِغم به خانه ام ،  ترانه میخواند

چه بی غل وغش نشسته عاشقانه میخواند

نه دف زندوُنه تاروُتنبور، نه نی لبک داند

که دلخوش است ازغصه ی زمانه میخواند

اسیرگریه شده چشم ،چون شنید ناله ی او

گهی زخنده بمیرم ! چه عامیانه میخواند

که شورنخوانَد! بیات ترک همچونان فطیر

سه تارخسته شده دست او،که مانده اسیر

به غصه نشسته که کوک کند چگورش را

بگفتم اش، بزن سازدیگری وُبهانه مگیر

کسل شده حالم ، جرنگ جرنگ می کوبد

دل آشوبه گرفتم!چه سود جان گشته اجیر!

زسازِ ناله های او، دوگوش خود بستم

خیال اوست ، که ازخواندنش دگر مستم!

چودستِ شکسته ای وبال گردنم گشته

گناه من زچه باشد چرا اسیرغم هستم

بهار، گنگ شده شعرم ! حزین شده کارم

برای حُسن ِکمال تواست قلم براین دستم

اگرچه توان نیست مرا که به ازاین گویم

قلم دگرخمود است ! غیرِاین نمی جویم

بخوان وعلی وارگذر، مگیر نکته ازشعرم

من آنچه سرودم به نزد علم تویک مویم

توباغ گلی که شمع وپروانه همدم اوست

منم چوآن خارخشکیده ای که بی بَروُبویم

s@rv

جشن قاصدکها : تقدیمی استادمحمدجوکار

 شاعر:استادارجمندم جناب محمدجوکار

ثبت شده درتاریخ 24شهریور1390به شماره سریال142814درسایت شعرنو - وسایت : شهر شعر – شعر تک

این شعر رابا تمام احساسم هدیه میکنم به استادمهربان  وبزرگوارم جناب لقمانی که درمحضرش ،رسم مهرودرس عشق آموخته ام

**

من امشب دراشک یاقوتی چشمانت،

ودراین قطره شبنم احساس تو،

یافته ام ترجمان غم سنگینت را،

معنای واژهای دلتنگی وحسرت،

وهجای ناتمام شعرت را .

امشب میخواهم واژه حسرت را،

ازچهره غمزده اشعارت بخرم .

میخواهم جام نگاهت را ،

باواژه امید،

وباعطر اطلسی ها درآمیزم .

وباباده شعرتو ،

بیکباره سرمست شوم .

آمده ام تابارانی ترین نگاهت را،

به سحر گاه شکوفائی یاس واطلس ،

جلوه گاه نسترن های نگاه ،

جشن شادی قاصدکها ،

به مجلس هلهله عشق وامید،

به میهمانی گلهای اقاقی ببرم .

(محمدجوکار )

البته استادجوکارعزیز فراموش کردند به شاگرد خود هدیه کردند نه استاد

بخت : تقدیمی استادهادی عبدی

 

شاعر: استادارجمندم جناب هادی عبدی عزیز

تقدیم به جناب لقمانی ارجمندکه همواره مدیون مهربانیش هستم

ثبت شده پنجشنبه 17 شهریور 1390 به شماره سریال 142069 در سایت شعرنو

**
سایه ی سرواجل آمده من راببرد

سمت ویران شده ای ، یاکه ثریا ببرد

یوسفم ،کاش رهاندمن بیچاره زچاه

شایدازبخت خوشم سوی زلیخا ببرد

یاسپاردتن بی جان مرا برسیلاب

تاکه این رودمراخانه ی سارا ییرد

ازمیان دوسه صدمردم رنگین شده ای

درهراسم نکندرنگ سمیراببرد

**

ملک ویران شده ام را توخدائی ، توخدا

بیصداآمده حتما که خداراببرد

ترس ، ازرفتن من نیست ،پری روی بدان

لابداین دیو ، کمر بسته که پریاببرد

مینویسم ته این شعر ردیفی دیگر

هرچه دارم ببردکاش شما را"نبرد"...
(هادی عبدی )

http://rahi28.blogfa.com/ 

هرچند بخاطرلطف ومحبت جناب عبدی ارجمند به این شاگر نوپای خودسپاسگزارم .اما ازنظر  

     زیبائی .معنا ومفهوم شعر باید هرروز خواندولذت برد ازاین قلم توانمند 

** 

تحلیلی ارزشمند ازدوست ارجمندوشاعرم جناب اسکندر اقدسی براین غزل شیوا

با سپاس وتشکر از اسکندر عزیز

سلام ودرودبرجناب عبدی شاعر وسلامی دیگر برجناب لقمانی عزیز

دوستان همانطورکه خواندیدغزل تقدیمی بسیار زیبائی بود.هم محتوای غزل وهم نحوه ی  سرودن وهم غایت آن که چرا تقدیم شده است : هم به جناب عبدی به خاطر سرودن وهم به جناب لقمانی به جهت مورد خطاب  وطرف تقدیم بودن دراین غزل زیبا تبریک میگم .اما با اجازه هادی عزیز می خواهم توضیحی کوتاه درخصوص بیت سوم شعر بدهم

(یا سپارد تن بی جان مرا بر سیلاب – تا که این رود مرا خانه ی سارا ببرد)

منظورازرود اینجارود ارس ( آراز ) می باشد و سارا ( سارای ) دختری است که درفولکلور آذربایجان نماد پاکی و تقدس شناخته می شود دختری ساده از ایلات آذربایجان و دلداده ی فردی موسوم به ( خان چوبان ) به معنی بزرگ چوپانان که درراه رسیدن به او ازدست عوامل اربابی که خواهان سارای بوده خود را به سیلاب آراز همیشه در حال طغیان می اندازد وغرق می شود که سایرهم زبانان و دوستان آذربایجانی وتُرک بنده بهتر ازمن نسبت به این موضوع می توانند توضیح

دهند                                                  

حال شاعر به زیبائی از این داستان واقعی ونمادین بهره جسته وتصویری دیگرگون خلق نموده است

به دست اوسپارم من (نقدیم به دودختر عزیزم درکانادا )

 ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 16 شهریور 1390 به شماره سریال 141983 در سایت شعرنو- سایت شهر شعر – سایت شعرتک

نجاتم ده گرفتارم که، بال وُ پرندارم من

میازارم که دربندَت اسیر وُبیقرارم من

نبودی بی وفا اما چرابا من جفا کردی ؟

بیا بگشا درِمهرت که هرشب انتظارم من

ندارم صبر،هجران وُ فراق ات میکُشد من را

نشسته برف پیری برسرم تنها وُزارم من

منم آن مرغ پربسته پریدن شد فراموشم

توان دوریت دیگرندارم، شام تارم من

ترحم کن براین حالم پریشانی شده کارم

نباشی درگلستان یک نهال همچوخارم من

اگرروزی گذرکردی ازاین بستان بی رنگم

توخود بینی میان گلشن وگل بی بهارم من

مرنجانم ، نباشد طاقت این درد وحیرانی

بیابشنوتوفریادسکوتم رادگرتنها نَزارم من

نشستم برسرراهت که شاید بینم ات اما

برای دیدنت هم لحظه هارامی شمارم من

زهجرانت درونم خسته وآلوده ازدرداست

خداهمراهتان باشد، به دست اوسپارم من

**********

چقدرسخت است دوری قصه ها دارد- نبینی رنگ یارانت برایت غصه هادارد

کاش این دوری دگر نزدیکتر میشد – زمان رفتن غمها کمی هم زودتر میشد

s@rv

http://daftaresher.mihanblog.com

به بوسه ی گرمی ...؟

 ثبت شده در تاریخ پنجشنبه 2 تیر 1390 به شماره سریال 133597 در سایت شعرنو 

 – وسایت شعر ناب

نمیکنی نظراکنون، به حال ویرانم

که غم گرفته بدون تو،این گریبانم

به بوسه ی گرمی ، مرا کجا بردی ؟

که تشنه نشستم ، چومرغ بی جانم

به جز وصال تودرمان نمیشوددردم

منی که جان خودم رافدای توکردم

قسم به عشق ووفایت دوباره بازآئی

که بی تو نباشم من ، بگوکجاگردم ؟

بهارمن که خزان شد ، بیا بکن کاری

بجای خنده شب وُروزمن شده زاری

ببین توگوشه نشینی چه غصه هادارد

بگوتوچه سنگی ، دراین دلت داری؟

شکسته سکوتِ من چراصدائی نیست

ضعیف وُاسیرهستم چرارهائی نیست

توئی که مرهم این دردی ،بیابه بالینم

اگرکه نباشی تو،  دگردوائی نیست

s@rv

http://daftaresher.mihanblog.com

عاقبت ننگ میشود:تقدیم به استادهادی عبدی

 (تقدیم به جناب هادی عبدی ارجمند)

ثبت شده در تاریخ سه شنبه 8 شهریور 1390 به شماره سریال 141166 در سایت شعرنو

وقتی که دل درون تنم منگ میشود

با من همیشه درستیزوجنگ میشود

گاهی نشسته که رسوا کند مرا

گاهی چوشیشه ی بی رنگ میشود

گاهی نظر کند او بامهروبا صفا

گاهی اسیرفتنه ونیرنگ میشود

روزی به غم نشیند وُزاری برای من

روزی دگر چوتیرخدنگ میشود

یک دم نوای عشق است وُخوش خبر

تالحظه ی دگرمارخوش رنگ میشود

گاهی چوپنبه نرم است وُدل فریب

گاهی دلم چوآهن وسنگ میشود

گه دست بسینه نشسته درون من

من ازفریب اوکارخودم لنگ میشود

گاهی بزک کندبا عیش ونوش خود

روزی دگرچه بی دنگ وفنگ میشود

گه گوشه نشین است وسربه زیر

برمن که میرسد خیلی زرنگ میشود

گاهی به جشن وسرور است کنار من

وقتی نفس درون سینه ام تنگ میشود

اینجا که نیست جاومکانی برای او

بیچاره دل هوس شهرفرنگ میشود

تا هست که اونشود مرهمم ولی

دانم که عاقبت برای من ننگ میشود

s@rv

شعرالهام گرفته ازاشعارارزشمنداستادبهمنی است هرچندافتخارآشنائی با اشعاراین استادارجمند نداشتم: با سپاس ازراهنمائی جناب عبدی بسیار عزیزکه همیشه به بنده درس وآگاهی میدهند

800صفحه باشاعر:گاهی دلم برای خودم تنگ میشود

محمدعلی بهمنی سال 1321 در شهر دزفول متولد شده است، وی در سال 1378 تندیس «خورشید مهر» را برای کسب عنوان برترین غزلسرای ایران دریافت کرد، وی همچنین در سال 1385 از سوی ستاد چهره‌های ماندگار به عنوان «چهره ماندگار» معرفی شد.

http://daftaresher.mihanblog.com

هرچه تقدیر است

 ثبت شده در تاریخ یکشنبه 16 مرداد 1390 به شماره سریال 138414 در سایت شعرنو 

 – وسایت شعر ناب

من دگرازساقی وُساغرپرستان خسته هستم

کم توهم پیمانه راپرکن برایم خود که مستم

این شراب کهنه هم درمان درد من نگردد

من سبوبا جام می درمیکده با هم شکستم

چون نمیخواهم اسیراین می وُمیخانه باشم

کس نداند دردرا، گویند که من باده پرستم

من گدای عشق هستم جامه ی غمها بپوشم

دل به هرنامحرمی باید دگرارزان فروشم

کو شریک دردهای نابه سامان در زمانه

تابه کی بی عشق بایدمن برای آن بجوشم

برسرهرچشمه آبی لب گذارم خشک گردد

چون سراب گردد برایم پس چرابایدبنوشم

سربه هامون میگذارم غم نباشد درکنارم

هرچه تقدیراست خواهدشد دگرلیل وُنهارم

بی بها شد درجهانِ بی وفا عشق وُمحبت

شمعِ بی پروانه گردیده دگراین روزگارم

هربهاری درگلستان گل بروید لاله خیزد

من بسان خار چسبیده به اطراف حصارم

s@rv

http://daftaresher.mihanblog.com

سروهاایستاده میمیرند(بیادلیلا اسفندیاری شیرزن کوهنوردایرانی)

 ثبت شده در تاریخ یکشنبه 23 مرداد 1390 به شماره سریال 139303 در سایت شعرنو 

 – وسایت شعر ناب 

کوله بارش سنگین

گامهایش استوار

نگاهش سوی قله

گاشربروم 2 درانتظارصعوداین شیرزن

یخچالها یکی یکی درنوردید

خسته گی مرده بود درتن اش

گامهایش همچنان توانمندومقاوم

آنچنان قایقی درامواج آرام دریا

برای فتحی دیگروافتخاری برتر

برفراز قله رسیدبا اشک شوق

پرچم افتخار گشود

نانگاپاربات .غارپِروُ

دنا ودماوند

سهندوسبلان

اشترانکوه ودیواره عظیم علم کوه

درانتظاردیداردوباره اش

گوشها انتظار شنیدن طنین صدای گرمش بربلندای قله

هیچ کس این را نمیدانست

خنده ها آبستن غمهاست

لیلا گام برقله گذاشت

اما هرگز نتوانست افتخارش با قلم ترسیم کند

غیرازتصویرش برفراز قله

دربرگشت دچار سانجه شد

لیلا ایستاده مُرد هرچندسروی استواربود

ودردل یخچالهای عظیم گاشر به آرامش رسید

تا همیشه جسم بی جانش  مصون بماند

دیگر لیلا نیست

نامش .تصویرش .شجاعت اش ماندگار

تا صعودی دیگر

شاید شاهدجسم بی جانش درقلب یخچالها باشیم

**

اورفت وُنامش گشته ماندگار – تنها ازاو عکسی مانده یادگار

s@rv

جمعه ۳۱ تیر، پیکر لیلا اسفندیاری در ارتفاعات هیمالیا و بین شکاف های یخی برای همیشه آرام گرفت. بانوئی که صعودهای زمستانی اش از مسیرهای مختلف به قلل و صعودش از دیواره علم کوه، فقط گام های نخست او در بلندپروازی های بی نظیرش درکوهنوردی بود.

 http://daftaresher.mihanblog.com/

انتهای کوچه

 ثبت شده در تاریخ یکشنبه 9 مرداد 1390 به شماره سریال 137636 در سایت شعرنو 

- وسایت شعر ناب

درابتدای جاده نشستم به انتها مینگرم

ولی زکوره راه وُخم کوچه بی خبرم

دودست گره کرده ام که گم نشوم

که سنگ لاخِ راه شکسته این کمرم

نشانه گرفتم دوچشم به ناکجا آباد

به پشت نگاه میکنم نباشدش اثرم

زمین تشنه نشسته درانتظاربارانی

به غیرآنچه چکیده از دوچشم ترم

صدای ضجه ی کفش چروک درپایم

به شکوه بنالدوُخون کرده این جگرم

به انتهای کوچه رسیدم دوباره حیرانم 

چراکه گم شدم ازراه خودهنوزدربدرم

چراغ روزبه خموشی رود نمی دانم

چوشب رسید کجاست خانه ی دگرم

نسیم غم شده این تِکه تِکه های تنم

نباشدآن دلی که به کوی اوپناه ببرم

s@rv

انتظار صدای تو

 ثبت شده در تاریخ سه شنبه 4 مرداد 1390 به شماره سریال 137142 در سایت شعرنو  

– وسایت شعر ناب

حیف ازترانه که من سرایم برای تو

عمری تلف کنم وُ بنشینم به پای تو

شعرم شده سکوت درگلومنجمد شده

تاکی اسیرشوم براین شکوه های تو

غیراززخم زبان چه نویسی برای من

اندوه وُغم گرفته دلم از نامه های تو

بلبل خموش گشته درکنج این قفس

پروانه پرکشیدوُرفت ازناله های تو

روزوشب ات همه تاریک وُ دردوُغم

کوآن دلی تحمل کنددگرقصه های تو

من خسته تن چه بگویم توراسخن

درمان نمیشودچرااین غصه های تو

دق کرده آسمان از هِق هِق ات دگر

افسرده گشته ابرهم از گریه های تو

هرچندکوله بارمراپُرازرشک کرده ای

آسوده نیست این دل وُداردهوای تو

چون عشق تودردلم تقش بسته است

من اتنظارنشستم به شنیدن صدای تو

s@rv

ازسایه شدم خسته

 ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 29 تیر 1390 به شماره سریال 136518 در سایت شعرنو 

- وسایت شعر ناب

افسرده شده روحم نقاش مگرمرده؟

دیواردلم امشب این رنگ سیه خورده

پژواک حزین من یخ بسته درون دل

ژولیده شده حالم هوش ازسرمن برده

قاموس خیال من مواج وُ پریشان شد

سودازده گردیده باغم شده افسرده

تاکی بکنم شکوه شادی شده بیگانه

من سربه گریبانم جایم شده میخانه

درپیچ وخم راهم , هرباردویدم من

این عشق چوبیگانه بسته درآن خانه

ابلیس چه میخواهی ازحال پریشانم؟

سرگشته وحیرانم باا ین دل دیوانه

خندند به حال من بااین همه نادانی !

عشقی که بجامانده تنها شده ناکامی

دردیست درون دل مرهم نبودزخمش

آزرده خیالم را , با این همه بدنامی

ای قافله باخودبراین بخت نگونسارم

تادورشوم دیگرزین عشق به آرامی

حاشاچه توانم کردازحاصل تقد یرم

درسایه ی تردیدم عمریست زمینگیرم

درب قفسم بسته ازسایه شدم خسته

محبوس مراکرده, درقاب چوتصویرم

ازابرنگاه من سیلاب رها گشته

درمان نشود دردم کم گوی زتقصیرم

s@rv

کاش عاقل میشدم

 ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 22 تیر 1390 به شماره سریال 135929 در سایت شعرنو  

– وسایت شعر ناب

کوک کن مطرب بزن یکباردیگر سازخود

این دل رنجیده راامشب بکن همسازخود

کاروانم رفت دل مانده دراین گرداب غم

کن شریکم بازدراین سازوُ این آوازخود

باغبان گل چورفت این گل بسان خارشد

درفراقش باردیگر غصه ها تکرارشد

جان دگرگردیده آماج هزاران دردوغم

سوز زن با تارغمگین ات دلم آوارشد

گُرگرفته سینه ام آبی نمی ریزدکسی

شعله هایم سرکشیدبرآسمان ازبی کسی

هرکه آمدهیزمی برآتش جانم گذاشت!

ابرهم دق کرده دیگر باهمه دلواپسی

سرگریبان راه گم کردم میان غصه ها

لِه نمودم سنگ فرش زیرپا درکوچه ها

کوچه هم بیگانه بودودردمن راحس نکرد

مشت بردیوار، کوبیدم زمین من هردوپا

کاش من دیوانه بودم یا که غافل میشدم !

دردبی درمان چه باشدکاش عاقل میشدم

خسته بودم ، تکیه دادم بازبردیوارعشق !

توبه کردم کاش همچون عشق باطل میشدم

s@rv

کمی دیر آمدی !

 ثبت شده در تاریخ دوشنبه 13 تیر 1390 به شماره سریال 134772 در سایت شعرنو – 

 وسایت شعر ناب

دیگرامشب برسربالین من زاری مکن

کم بدوش جسم بی جانم دگرباری بکن

کوله بارمن پراازاندوه وُدردوُغصه بود

آنچه نالیدی برای مردن من قصه بود

بی توهرشب درمیان شعله هایم سوختم

چشم هایم پشت این درانتظارت دوختم

تاکه باز آئی دوباره مرهمِ دردم شوی

گرمی این لانه ی مخروبه وُسردم شوی

من به جرم عا شقی دربندِزندان گشته ام

روزوشب هم سنگراین دردمندان گشته ام

کافتاب عمرمن اکنون به پایانش رسید

عاقبت هم حکم اعدامم به فرمانش رسید

مویه کردم عاشقم اما سزایم مرگ نیست

دربهاران هرنهال تازه ای بی برگ نیست

کس چه میداند چه باشدروزگارسردمن

تاکه باشد مرهمی براین دل پردرد من

بامدادان منتظرهستم که اعدامم کنند

گرچه میدانم که بعدازمردنم یادم کنند

مینویسنداوبه جرم عاشقی برداررفت

اونشددرمان دردش عاقبت بیماررفت

لیک امروز آمدی ، اما کمی دیرآمدی !

حال ازعشقت شدم دیگرزمین گیرآمدی؟

s@rv

http://daftaresher.mihanblog.com

عاشق دخترک همسایه

 ثبت شده در تاریخ یکشنبه 5 تیر 1390 به شماره سریال 133896 در سایت شعرنو – 

 وسایت شعرناب  

این کمرخم شده ازدست دلم ، اوهوس باز شده !

چونکه ازغصه پریشان حال است

دل شده عاشق این دخترک همسایه،روزوشب زارزند

دخترک هیچ نداندکه دلم نادان است

دل بیچاره ی من  ، ازکجا آمده است ؟

اوکجا دیده چنین عشوه وناز ؟

پیرهن ازتوروحریراست با سینه ی باز

چشمها همچودویاقوت سیاه

قد چه گویم ، سروشیرازفراموش کنی

خنده هایش نمکین،دوالنگوی طلا بردستان

بادوگوشواره ی رقصان درگوش

رخ نگوهمچوپری ، دستهای مرمری

غنچه لب ، گونه ی سبز

چون دهان بازکند، دردهان مروارید

دامنی تنگ به پا ، کفشهاپاشنه بلند

عینک دودی به چشم ،روژ به لب ، دولپِ سرخابی

وای ازاین دل دیوانه من که ندیداست چنین رویائی !

دخترک قهاراست ، دل پریشان حال است

روزدنباله رودخترک همسایه، شب که شد بیمار است

من نصیحت بکنم ، ای دل بیچاره ، زار مزن

نام رسوای مرابرسراین کوچه وُبازارمزن

هرچه فریادکنم گوش اوکرگشته

اشک چو باران بهار، لحظه ای میبارد بعدآرام شود

گربه دادش نرسم بازدیوانه ومجنون گردد

هیچکس نیست بگویدبه دل ساده ی من

توواین جامه ی چرکین چه عاشق شده ای

توواین موی پریشان، پیرهن چِرک وُچروکیده به تن

کفش ازگیوه ی آن عهد قدیم ،این کلاه نمدی ِ پاره

کت کوتاه که ندارد دکمه ، جامه یِ سوراخت

آن گل شمعدانی کنج یقه، ساک وُهمبونه به دست

این ورم کرده شکم، شده چون دیگ پُلو

یا به شلوارگشادت که بی رنگ شده

بهتراین است خجالت بکشی

راه راکج بنما برگردیم، که نباشدچاره

گرکه مانیم منم اسیراومیگردم

کیست آن موقع دودیوانه به منزل ببرد ؟

s@rv

چرا نمک گیرش شدم....؟!

 ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 25 خرداد 1390 به شماره سریال 132698 در سایت شعرنو 

وسایت شعرناب شنبه ۴تیر۱۳۹۰

تاگرفتارش شدم من پا به زنجیرش شدم

بی خبرباشد زحال من که دلگیرش شدم

هرزمان یادش کنم اما نداند دردِ عشق!

من نمیدانم چرادیگرنمک گیرش شدم ؟

دل زدم دریا که آیم باردیگرسوی او

مرهمی گرددبرایم گرکه بینم روی او

لحظه ها درانتظار دیدنش بودم ولی

بی خیالی سرزده باردگر برکوی او

گاه چون شمعی بسوزم درغم پروانه ام

گاه چون آن مرغک آواره ازکاشانه ام

روزوشب کزکرده ام درگوشه میخانه ها

او نمیداند چرامن همچویک دیوانه ام

گاه میسوزم برای آنکه پیمانم شکست

هرچه گفتم ازوفایم دل به ایمانم نبست

زائری دلخسته بودم روبه اوآورده ام

اونپرسیدم که آخردردپنهانم چه هست

میروم تا باردیگر من فراموشش کنم

رفتنم راهدیه بر آرامش روحش کنم

گم شوم درخاطراتش محوگردم درخودم

تا نباشم غصه دارفکروُاندوهش کنم

s@rv

عشقی که دگرمرده

 ثبت شده در تاریخ یکشنبه 8 خرداد 1390 به شماره سریال 130948 در سایت شعرنو

وسایت شعر ناب

ای دیده چه میجوئی درچهره ی خاموشم

هِق هِق توبکن کمترچون پاره شده گوشم

یک لحظه کمی بنگر، سیلاب رهاکردی ؟

خیس است زاشک تواین جامه وتن پوشم

چون ابرزمستان هم ، کمترزتومیبارید

گرحامله اینجا بود ازدرد تومی زائید!

بیمارغمت گشتم یک دم تودگر بس کن

دیوانه وُمجنون هم زین عشق تومینالید

این چاره نمیباشداینگونه به غم هستی

بی چاره امیدی نیست درفکرجه بنشستی

برخیزدگرخوش باش کمترتوبکن ناله

عشقی که دگرمرده دیگربه چه دلبستی!

دایم که تواین شبها آشفته وُ دلسردی

هرروزکه با اشکت پیمانه ی پردردی

دیگرکه مرادی نیست برناله پرجوشت

انصاف نباشداین ، مارانگران کردی

هرچندکه این گونه تنها به تودل بسته

دانم که زباریدن دیگر شده او خسته

دربندگرفتاری ، کارت که شده زاری

چون مرغ اسیری تودریک قفس بسته

این دردکه درمان نیست جزرفتن میخانه

کمتر بنشین دیگر درگوشه ی این خانه

ماندن که دراین لانه ، دیگر چه اثردارد ؟

چون خاروخسی گردی درگوشه ی گلخانه

آرام روازپیشم این خانه بکن خالی

بودن به کنارمن دیگرندهد حالی !

برکس تومگوهرگزدرگونه ی من بودی

گُم کن تونشانم رابی غصه وُاحوالی

s@rv

http://daftaresher.mihanblog.com 

نفرین مادر (درسالگردتنهابرادرم)

 

ثبت شده در تاریخ سه شنبه 10 خرداد 1390 به شماره سریال 131145 در سایت شعرنو

وسایت شعر ناب

زکوه رُنج بیزارم

درآن قُله برادر را فدا کردم

نوای گریه مادربه راهش من عطاء کردم

که فریادش بلندآوازه گردیده

پدرازغصه درخاک است

برادرغم به بر دارد

وخواهر داغ سنگین دگر دارد

کجائی  رُنج تا بینی

چراغ خانه خاموش است

قناری درقفس نالان ودرجوش است

ومادر گریدوگوید که نفرین باد

کوه رُنج بیزارم زنام تو

توفرزندم گرفتی خانه ای را پرزغم کردی

رفیقان پسررادرغم اش ازخودبه درکردی

پدرازغصه کشتی خانه راهم بی پدرکردی

برادررابه راهش راهی کوه وکمر کردی

وخواهررا که از غم دربدرکردی

وفرزندش گل نورسته باغش تو ای رُنج بی پدر کردی

میان قله های سرکش ویاغی

عذابت باد ، تو کوهی بی ثمر بودی

رفیقان یارفرزندم تورا نام ونشان کردند

وتو خنجر زدی ازپشت مارا غم به سر کردی

گرفتی جان فرزندم زدستت شکوه ها دارم

بگیرم انتقام خودزتو این آرزو دارم

که توامروز هستی

چون لجن درحوض ، بوی نایِ کوزه ی خالی

ومن غمگین وُبی تابم درشبهای این خانه

s@rv

http://daftaresher.mihanblog.com 

آتشی گشتم

 ثبت شده در تاریخ سه شنبه 27 اردیبهشت 1390 به شماره سریال 129651 در سایت شعرنو

وسایت شعرناب

من که با خود درتمام لحظه هایم ساختم

دوری اش را عُقده کردم دردلم انداختم

گفتمش بازآ که این بستان زگل خالی شده

شوربلبل درقفس خاموش چون لالی شده

بازهم دیدم که بی اوسوی حرمان می روم

بی خبرباشدزحالم چشم گریان می روم

گفتمش دیگر مرواینجانباشد نای من

خارگشتی زخم کردی باردیگرپای من

رفت وُاو حتی نگاهی زیرپاهایش نکرد

سنگ گشتم سدشدم اوچاره راهش نکرد

هرچه کردم دیده را برهم زنم آخرنشد

غم درون سینه ام پنهان کنم کاخرنشد

بازشب آمددلم ازدوریش بی تاب شد

اشک چشمانم بسان بارش وُسیلاب شد

آسمان دیگرشده تاریک ازغوغای عشق

کس نداند درداین پنهانی رسوای عشق

لب فرو بستم نگویم درد خود را با کسی

چون نمیداندچه باشد دردوغم با بی کسی

آتشی گشتم که می سوزدتن وجان مرا

دودآن هم سایه اندازد دوچشمان مرا !

ترسم این آتش بسوزدعاقبت دامان او

چون که من گشتم اسیروعده وُپیمان او!

s@rv

http://sarvenaz.blogsky.com