-
مرگت باد : RONJ
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 15:11
زکوه ُرنج بیزارو نزارم برادر را گرفت تا من بمانم تو رنگ مادر خود را ندیدی زرنج دوری او بیقراری ولی من با برادر خو گرفتم میان شعر او ماتم گرفتم به کوه وقله ها پا می نهادیم سرود عشق کوهستان بخواندیم بدست خود برادر خاک کردم میان دوستان فریاد کردم برو ای قُله رنج مرگ بادت برادر را گرفتی ننگ بادت همیشه اسم تو درشعر او بود...
-
رسوا
یکشنبه 26 مهرماه سال 1388 20:21
بازهم سنگی به قلب من زدی قلب من بازیچه نیست قلب من ویرانه ایست قلب من دردست تو ویرانه شد شورعشقت دردلم بیگانه شد هم شکستی هم گسستی آتش عشق مرا ظلم عالم برتوباد دل نداری آنچه داری تو. فقط بازیچه است عشق تو مانند یک دیوانه است شور وشیدائی ندارد قلب تو چون شده بازیچه احساس تو اشک وغم دادم برای راه تو هجروروسوائی کشیدم...
-
تا به کی
یکشنبه 26 مهرماه سال 1388 20:19
یکی بود یکی نبود همه چی تنهائی بود آخه تنهائی چیه غم ما دست کیه دیگه من خسته شدم مرغ پر بسته شدم کسی یادم نکنه دنیا شادم نکنه دیگه فریاد میزنم با کی من حرف بزنم غم نشسته تو دلم باطل و بی حاصلم شب و روز من سیاه عمر من گشته تباه جسم من خسته شده در به روم بسته شده درد واین ناله من شده همسایه من تا به کی غم بخورم من که...
-
کوس رسوائی
سهشنبه 14 مهرماه سال 1388 22:05
من تورا برای خود نشان کردم این تلاش سالها جست وجوی من بود ازتمام روزنه ها گذشتم کوچه پس کوچه ها به دنبال تو گشتم تا عشقت را دردل نشاندم آنچنان که باغبان نهالی درباغچه میکارد آنچنان که شمعی ازگزند باد دور میدارد وسایه بانی که شراره آفتاب را بشکند تااین نهال غنچه وگل گردد که طبیعت اززیبائی رخش حیران شود وامروز من هستم...
-
توگریه نکن
یکشنبه 5 مهرماه سال 1388 21:28
من که امروز شرمنده شدم این همه اشک مریز حیف این چشم سیاه تو که باران بارد غصه کم خور چه شده ؟ عشق تو مردهمین!!! که نباشد دگر این رسوائی چه شدامروز کنارم هستی؟ چه شده آمدی تا قبر مرا پاک کنی؟ چه گلی آوردی سبزو شاداست بسان دل تو گل مریم . گل رنبق . گل یاس گل رسوائی من را چه شده؟ برو ازقبر برو دور بشو برو درفکر گناه دگری...
-
خشکیدن گل
شنبه 4 مهرماه سال 1388 13:19
-
ماتم
شنبه 4 مهرماه سال 1388 12:11
-
بمان برایم
جمعه 3 مهرماه سال 1388 09:27
امروز خیال پروازی دگر درسردارم به عوج غمها . به عوج غصه ها که تورا یابم وبرایت قصه ها گویم میدانم امشب تو هم غم داری میدانم که ازقفس بیزاری اما باید زیست این سرنوشت ماست این زمانه است که سوخت مرا اما من میسوزم برای تو دردم این نیست که دور ازتو شدم نمیدانم درد تورا چگونه چاره کنم اما نتوان یافت راهی نتوان دیدنشانی ازتو...
-
خیال پوچ
جمعه 3 مهرماه سال 1388 09:24
-
بادسته گل
جمعه 3 مهرماه سال 1388 09:21
امروز که من تنهام تو شادی امروز که دیگر نیستم تو هستی تا بخندی برچشمان خاموشم دانی که خشکیده لبانی که با آن تورا صدامیزدم میدانی که دیگر گامی ندارم که بسویت بردارم وپری نیست که پرواز کنم وقلبی درحرکت نیست که برایت بلرزد میدانی دیگر اشکی برچشم ندارم تا سیل آن دامنت را خیس کند میدانی که من قربانی شدم قربانی عشق بی...
-
ماهی باشم
جمعه 3 مهرماه سال 1388 09:18
دلم میخواست ماهی باشم توحوض خونشون باشم تا بیاد نگاه کنه گاهی هم شاد باشه دستی به بالم بزنه ولی امروز که اومد نمیدونه من کی ام . فکر میکنه غریبه ام نمیدونه که دلم اسیرو شیدای اونه نمیدونه سالها منتظرم تا که پیداش بکنم ولی وقتی منو دید هیچ نشناخت چون که من پیر شدم اینجا زمین گیر شدم روزی باهم چه صفائی داشتیم همیشه باهم...
-
ملامت
جمعه 3 مهرماه سال 1388 09:16
تو که آمدی دوباره که کنی مرا ملامت چه شود که من نباشم همه شب ورد کلامت غم بی کسی ندارم تو مرا اسیر کردی به حقارتم گرفتی که نشینم سرراهت به اسارتم گرفتی بروم دیار غربت ز تو بی وفای سنگدل که شدم خواب وخیالت s@rv
-
خرعاشق
پنجشنبه 26 شهریورماه سال 1388 16:59
کارما طنزگفتن نیست.شاید بجای غم وغصه لبخندی هم بلب آرید خری دیدم که چون باران ببارد نگاه عاشقش قلبم درآرد بسویش رفتم و احوال کردم کمی درد غمش را شاد کردم بدو گفتم چرا زاری کنی خر مزن برسر شود حال تو بدتر بگفت من عاشق ودیوانه هستم گرفتار خر همسایه هستم به مادر گفتمش دیوانه وارم برای این خر ماده نزارم برو پیشش برایم...
-
زپا فتاده
شنبه 21 شهریورماه سال 1388 21:41
-
سروخشک
چهارشنبه 18 شهریورماه سال 1388 09:16
-
داروئی نیست
یکشنبه 15 شهریورماه سال 1388 14:14
من ره میخانه را گم کرده ام بی خبر من مست دنیا گشته ام گر گناه است بشکنید این جام را چون نمیدانید که من دیوانه ام درمحاکم حکم زندانم دهید حد زنید شلاق برجان وتنم درمیان عاشقان دارم زنید چون نگویم راز این می خوردنم من تهی دستم از مهرو وفا ابلهی باشداینجا بودنم صید ازصیاد نالد من زدل کی توانی دید این رنج وغمم ای طبیب من...
-
اسیرخاک
جمعه 13 شهریورماه سال 1388 21:16
-
بیادسعید قله رنج : RONJ
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1388 23:50
آنجا که آخرین شعرت را سرودی وبه اوج آسمانها پرکشیدی چه خوش خیال یاران درجان پناه درانتظارت بودند تا برگردی و شعری دگر اما هرگز این چنین نشد وتو باخون خود برسفیدی برف شعر وداع را نقش بستی ودیگر هیچ رنج هم گریست آنچنان که دخترت سحر....!!! تنها کوله بارعشقت به دستم رسید وسرودها وخاطرات درونش بابرادری تنها که هرروز اشعارت...
-
قطره آب
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1388 21:22
بسان قطره آبم میان موج دریاها که هردم میبردسوئی مراامواج دریاها گهی درزیرامواجم گهی درساحل دریا گهی شلاق برجانم زند تاریکی شبها گهی بیرون زامواجم که خشکیدن به تن دارم گهی مدفون میان سنگ ساحل ها گهی چسبیده برقایق بسوی بی کران رفتن گهی آواره دریا زدست بادو طوفانها شده اندیشه کارم زدنیا بی خبر بودن که افسانه شده این دردو...
-
زشت رو
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1388 21:20
بشکنم این آینه تارنگ رخسارم نبیند زشتی این صورت خشکیده وزارم نبیند اشک چون بارددرآن موج خروشانم نبیند غم درون چهره آشفته از حالم نبیند مادرم اززشتی رخسار من ماتم گرفته میروم ازکوی اوتارنگ رخسارم نبیند دورازاین کاشانه درحسرت نشینم تا نوای ناله ها واشک چشمانم نبیند s@rv
-
انتظار
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1388 21:19
موج دریا میزند شلاق برجانم قایقم بشکسته تنهایم ساحل آرام است انتظاری نیست درساحل هم رهان دررقص وشادی دردل جنگل بی خبرازمن مست دررویای فردای دروغین میسرایند شعردریاهابرای هم وای برمن دردل دریا موج میجوشدوشب درراه میبرد هردم مرا اینجا ویا آنجا شایدهم به ساحل ها انتظارم . شاید ساحلی باشد وچشمی انتظارمن s@rv
-
جورزمانه
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1388 21:16
داغی به سینه دارم از جور این زمانه مرغی نشسته بربام درفکر نان ودانه جفتش عزا گرفته طوفان زده به لانه خواهرگرفته زانو درکنج آشیانه مادرنشسته ماتم عمرش شده فسانه مستی درون کوچه سرمیدهد ترانه مردگدا سراید آواز عاشقانه آتش زده به جانم بر مردومان نهانه مرگ پدر برایم دیگر شده بهانه خشکیده آب چشمه ازآتش زمانه آن تک درخت خانه...
-
بی توتنهام
سهشنبه 10 شهریورماه سال 1388 19:39
بی تو تنهام ولی. بی تو میمانم من بی تو بودن نتوان زیست ولی خواهم زیست بی تو می نیست دراین میخانه بی تو جامی نزنم مستانه بی تو شب تا به سحر بیدارم دیگر از زندگی ام بیزارم بی تو دربستر غم بیمارم بی تو آواره شبها گشتم با تو باشم چه صفائی دارد دام صیاد فتادن چه بلائی دارد دل تسلی دهی وعشق ووفائی دارد دوش بایاد تو بودم که...